Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «بی باک نیوز»
2024-04-24@09:06:31 GMT

با خودم گفتم این سید جوان ما فوق یک طلبه عادی است

تاریخ انتشار: ۵ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۸۶۵۲۴۲۹/با_خودم_گفتم_این_سید_جوان_ما_فوق_یک_طلبه_عادی_است

با خودم گفتم این سید جوان ما فوق یک طلبه عادی است

درهفته‌ای که بر ما گذشت، حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ غلامرضا فیروزیان ازچهره های نامدار شهر اصفهان در عرصه‌های تبلیغ و مبارزه، دعوت حق را لبیک گفت و رخ درنقاب خاک کشید.

به گزارش گروه رسانه های بی‌باک، احمدرضا صدری:درهفته‌ای که بر ما گذشت، حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ غلامرضا فیروزیان ازچهره های نامدار شهر اصفهان در عرصه‌های تبلیغ و مبارزه، دعوت حق را لبیک گفت و رخ درنقاب خاک کشید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وی داماد مرحوم آیت الله شیخ عباسعلی اسلامی مؤسس مدارس اسلامی بود و بیش از 60 سال در عرصه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و مذهبی فعالیت داشت و از طرف آیت‌الله العظمی بروجردی و آیت‌الله کاشانی به مأموریت‌های فراوانی اعزام شده بود.

مرحوم فیروزیان علاوه براین، با شهید سید‌مجتبی نواب صفوی نیز نسبت سببی و همکاری‌های ارجمندی داشت که شرح آن خارج از مجال این مقال و درکتاب خواندنی خاطرات او آمده است.این روحانی کوشا و پرتحرک، پس از استقرار درشهر اصفهان، از نزدیکان آیت‌الله حاج آقا حسین خادمی به شمار می آمد، ضمن اینکه نماینده جامعه تعلیمات اسلامی دراین شهرنیز بود و مدارس این جامعه را در اصفهان دایر و اداره می کرد.

بخش عمده فعالیت‌های فیروزیان را مبارزه با فحشا و منکرات موجود در دوره پهلوی تشکیل می‌داد که دراین عرصه با ایجاد وحدت درمیان علما و روحانیون اصفهان، فعالیت‌های خویش را پی می‌گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی، حجت الاسلام والمسلمین فیروزیان در تثبیت انقلاب در مناطق مختلفی چون: مازندران، مُغان، اصفهان و... نقش فعالی ایفا کرد. عمده فعالیت‌های مداوم فیروزیان در سال‌های اخیر، ساخت مسجد برای شیعیان محروم مناطق مرزی بود که در تهاجم وهابیت قرار دارند.

سرویس تاریخ جوان - که بارها با خاطرات این روحانی انقلابی و خدوم صفحات خویش را آراسته است- با تسلیت درگذشت وی به خانواده و علاقه‌مندان و مردم اصفهان و به نیت نکوداشت یاد و خاطره‌اش، خاطرات آن مرحوم را از ادوارگوناگون ارتباط و مراوده با رهبر معظم انقلاب، به خوانندگان ارجمند تقدیم می‌دارد.امید آنکه مقبول افتد.

***

در خاطراتم مبارزاتی را که چند سال(حدود1326 تا 1332) علیه خوانین مقتدر شیخیه و حزب توده در کرمان تا حصول موفقیت‌های خدماتی و سیاسی به نفع اکثریت فقیر و زجرکشیده داشتم، منعکس کرده‌ام.خبر این فعالیت‌ها به اطراف و اکناف کشور و نیز علما وفضلای آن می‌رسد و عده زیادی از آن اطلاع می‌یافتند.آغاز ارتباط اینجانب با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (حفظه‌الله) نیز از این طریق حاصل شد که به مواردی از آن اشاره می کنم:

اولین ملاقات با آیت‌الله خامنه‌ای

پس از موفقیت‌های حاصله بعد از چند سال مبارزه با قلم در روزنامه«پیام حق»(که صاحب امتیازش خودم بودم)و با سخنرانی‌ها و فعالیت‌های مداوم در نقاط مختلف استان کرمان- با پیروزی در انتخابات مجلس شورا و آمدن استانداران و مسئولان مردمی ادارات بدون وابستگی به خوانین و دربار و در نهایت رفتن و ترک خان بزرگ ابوالقاسم‌خان رئیس فرقه‌ شیخیه‌ کرمان- آنجا را ترک گفتم و به تهران آمدم. با فروش منزلی کوچک‌تر که در تهران داشتم خانه‌ای در محله‌ای جوبشور قم تهیه کرده و در آن مستقر شدم. پیغامی به من رسید که آقای خامنه‌ای قصد دیدن مرا دارد. پرسیدم:« آقای خامنه‌ای کیست؟» گفت:«یکی از طلاب». گفتم:« تشریف بیاورند».

روز و ساعت مقرر، چند نفر روحانی که جلوتر از همه‌ آنها سید جوانی که قد بلندتر از بقیه‌ بود و در طول مدت حضور در منزل می‌دیدم مورد احترام همراهان است وارد شد. پس از ورود با چهره باز سلام کرد و سلام کردند و جواب شنیدند. پس از دست دادن و تعارفات معمولی وارد اتاق شدند. سید جوان که سنش بیش از 23 یا 24 سال به نظر نمی‌رسید و من آن موقع حدود36 یا 37 سال داشتم، دوباره با چهره متبسم و خوشرویی و مهربانی به احوالپرسی پرداخت. پرسیدم:« من کجا خدمت شما رسیدم.» گفت:« مگر شما داماد حاج شیخ عباسعلی اسلامی نیستید؟» گفتم:« چرا». گفت:« مگر در بندر پهلوی حوزه علمیه قاسمیه نساختی؟» گفتم:« چرا». گفت:« مگر از طرف دفتر آیت‌الله بروجردی کرمان نبودی؟ مگر از طرف آیت‌الله کاشانی مدتی در کردستان نبودی؟» و چند سوال دیگر که من جواب مثبت داده و بسیار تعجب ‌کردم این سید جوان این اطلاعات را در مورد من به چه مناسبت و از کجا به دست آورده که البته همه‌ آنها را به عنوان تحسین ذکر می‌کرد. من هما‌ن‌ طور که به چهره‌ شاد او نگاه می‌کردم و به سخنانش گوش می‌دادم، با خودم گفتم این سید جوان فوق یک طلبه عادی است، گویا تنها تحصیلات علمی و دینی را برای خدمت به مردم و جامعه کافی نمی‌داند و اندیشه‌ای فوق یک محصل دینی دارد و گویا نظرات بلند خود را برای ارتقای یک جامعه‌ اسلامی با دوستانش مطرح کرده و از آنها خواسته است با پرس و جوها افرادی را که در زی‌طلبگی مصدر خدمات مفید هستند، شناسایی کنند و برای ادامه‌ کارشان( که همان سیره اجداد طاهرینش هست) مورد تشویق قرار دهند. بعد ایشان هدیه‌ای هم برای منزل نو داد که به احترامش از زیارت جامعه استفاده کردم و گفتم:«عادتکُمُ الاحسان وَ سَجیتْکُمَ الکَرم». گفت:« اگر در مصداق تشکیک نشود.» لازم به ذکر است حین نوشتن این خاطره، یک مرتبه به ذهنم خطور کرد سید جوانی که آن روز و با استعداد فوق‌العاده‌ خدا‌دادی آنگونه به فکر خدمات مهم مردمی و جامعه بود، بی‌دلیل به چنین جایگاه ارجمندی ارتقا نیافت، بلکه او ذخیره‌ الهی بود تا بعد از رحلت امام خمینی( رحمه‌الله علیه) و گذشت بیش از پنجاه و چند سال، سُکان کشتی مملکت را در دریای طوفان حوادث زمان رهبری کند و ان شاء‌الله به ساحل نجات برساند.

ملاقات دوم

چیزی به این صورت در ذهنم هست که در دوران ریاست جمهوری، ایشان به اصفهان آمدند و ملاقاتی با آیت‌الله طاهری امام جمعه‌ آن زمان اصفهان داشتند. به من خبر دادند و ملاقاتی دست داد که باز هم سوالاتی از کارهای خدماتی داشت و تشویق به فعالیت بیشتر.

ملاقات سوم

در اصفهان گروهی که روزنامه‌نگارانی هم بین‌شان بود، تصمیم به برگزاری جشنی به نام« چهارصدمین سال پایتختی اصفهان» گرفتند، مقدمات کار را هم فراهم کردند و استاندار و مسئولان برای تزئین شهر همکاری خود را اعلام داشتند. به فکرم رسید که بعد از این همه رنج و زحمت و شهید که برای براندازی سلطنت در ایران شده آیا برقراری این جشن زنده‌کردن نام سلطنت و نقض غرض نیست، لذا از علما ، وعاظ و گروهی از دوستان غیر معمم خواهش کردم تا برای متوقف کردن این جشن خدمت مقام معظم رهبری برسیم که با اجازه‌ قبلی توفیق حاصل گردید و خدمت ایشان رسیدیم. برخورد ایشان در حالی که همه روی فرش نشسته بودیم، بسیار دوستانه بود و با اینکه بعضی علمای بزرگ اصفهان مثل مرحوم آیت‌الله هاشمی بودند آیت‌الله خامنه‌ای غالباً مخاطبشان من بودم . چون هوا گرم بود عمامه را هم برداشت که شاید اجازه‌ای باشد که دیگران در محضر ایشان آزاد باشند. به هر حال طوری خودمانی و بدون توجه به مقام خود صحبت و رهنمود می‌کردند که گویا مقام خود را فراموش کرده بودند. به ایشان عرض کردم:« شما شخص یا اشخاصی برای گزارش کارها در اصفهان داشته باشید که مطالب را به عرضتان برسانند.» ایشان فرمودند:«خودتان.» الان هم جلساتی به نام پیشگامان انقلاب اسلامی به وسیله‌ همان گروه دو هفته یک بار برگزار می‌شود و اوراقی را در اطراف نواقص و کمبود و رفع آنها منتشر می‌کنند، بدون اینکه تنشی ایجاد شود.

ملاقات چهارم

موقعی که ایشان به شهرکرد آمده بودند، با حجت‌الاسلام حاج‌آقا کمال فقیه ایمانی صاحب کتابخانه‌ بزرگ حضرت‌ امیر‌المؤمنین(ع) در اصفهان خدمت ایشان رسیدیم. جمعیت مستقبلین بسیار زیاد بود. موقع صرف ناهار ایشان با حاج‌آقا کمال و من سه نفری در یک طرف سفره با هم به غذا خوردن مشغول شدیم. ایشان از لای برنج، گوشت‌ها را برمی‌داشت و روی برنج من می‌گذاشت و پس از صرف غذا، در اطراف سیستان و بلوچستان که در آنجا فعالیت داشتم سوالاتی می‌پرسید که من جواب می‌دادم و توصیه‌هایی فرمودند که بسیار مفید بود.

ملاقات پنجم

ایشان وقتی وارد زاهدان شدند، من و سردار بازنشسته‌ سپاه به نام حاج‌آقای مدیدیان که به او « پدر» لقب داده‌اند و مرد بسیار متدین و پرکار و خدمتگزار است، برای رسیدگی به ساختمان یکی از مساجد( که در روستاهای اطراف زابل بود) به آنجا رفته بودیم. غروب و موقع بازگشت وقتی به زابل رسیدیم، دیدم آقای میرشکار، فرماندار زابل مرا صدا زد و گفت:« آقای فیروزیان! کجایی از صبح تا حالا چند ماشین در چند روستا فرستادم پیدایت نکردند.» پرسیدم:« برای چه؟» گفت:« مقام معظم رهبری یک نفر روحانی سید به نام موسوی به زابل فرستاده بیشتر روز را برای ملاقات نشسته بود که آقا پیام داده به فیروزیان بگو زابل باش تا تو را ببینم.» من تعجب کردم، اولاً ایشان از کجا متوجه شدند من زابلم و ثانیاً من در مقابل انبوه جمعیت که در زابل از استقبال‌کنندگان خواهند بود چگونه قادر به انجام کاری خواهم بود؟ به فرماندار گفتم:«سلام مرا خدمت‌شان برسانید و عرض کنید فیروزیان در این منطقه مرزی که دشمنان در مقابل شیعه‌ها فعالیت‌های مذهبی دارند، گمنام برای ساخت مسجد و خدمت به شیعیان رفت و آمد دارد، اگر در خدمت شما یا در فیلمبرداری با شما باشد جزو مسئولان مملکت و شخصیت‌ها محسوب می‌شود و دیگر نمی‌تواند به طور عادی و ناشناس رفت و آمد کند.»

ولی هم من، هم همراهم و هم فرماندار از اینکه چه کاری از من ساخته است در فکر بودیم. همان سال، آخر ماه صفر در منزلی در اصفهان ایام فاطمیه را مجلس روضه داشتم. سید معممی را پای منبر خود دیدم. بعد از اتمام سخنرانی به سید سلام کردم و پرسیدم:« شما که هستید؟» گفت:«من اصفهانی هستم، به منزل پدری در همین محل برای صله‌ رحم اقوام آمدم که صدای شما را شنیدم و وارد شدم تا با شما ملاقات کنم.» گفتم:« کار شما چیست؟» گفت:« در تهران در دفتر آیت‌الله خامنه‌ای هستم و ایشان از زاهدان مرا فرستاد زابل که به شما بگویم در زابل باشید تا شما را ببینم.» پرسیدم:« از کجا می‌دانست که من زابل هستم و به علاوه من برای ایشان چه کاری قادرم انجام دهم؟» گفت:« اینکه از کجا می‌دانست شما زابل هستید نمی‌دانم، ولی فکر می‌کنم چون شما وابسته به هیچ گروه و دسته‌ای نیستید و سمت رسمی هم ندارید و در طول سال‌ها رفت و آمد در منطقه ممکن است اطلاعات خاصی داشته باشید که مسئولان ندارند یا به ملاحظاتی خودداری کنند، خواست از شما بشنود.» فکر کردم احتمالاً توضیح ایشان صحیح باشد، ولی باز در دل گفتم این مرد همان طلبه‌ هوشیار ، دلسوز و خدمتگزار است که آن روز مشوق خدمتگزاران بود و امروز بحمد‌الله خود مصدر کار و امور را رهبری می‌کند.

ملاقات ششم

اخ‌الزوجه اینجانب حجت‌الاسلام حاج‌آقا شیخ‌علی اسلامی سرپرست بنیاد بعثت برای مراسم عقد و ازدواج یکی از پسرانش از دفتر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تقاضا کرده بود که صیغه‌ عقد را تبرکاً ایشان جاری سازند. پس از مدتی مقرر شد در منزلی که گویا برای همین کار یا حل و فصل پاره‌ای از امور دیگر اختصاص داده شده بود جمعیت اقوام، مرد و زن و تعدادی روحانی اقوام حاضر شوند. اول حجت‌الاسلام گلپایگانی نماینده‌ آقا تشریف آورد و از عروس و داماد سوال‌هایی در مورد مهریه و پاره‌ای از امور مربوطه به عمل آورد و پرونده‌ای را آماده کرد، بعد آقا تشریف آوردند. همه به احترام از جا برخاستند. ایشان روی صندلی نشستند. شال گردن بسیجی دور گردن ایشان بود. پسر چهار، پنج ساله‌ای جلو رفت و سلام کرد و گفت:« این شال گردن را به من بدهید». ایشان سر بچه را بوسیدند و شال گردن را باز کردند و به آن پسر دادند. بعد همه نشستند. ایشان از اولین روحانی نزدیک صندلی خود تک‌تک به عنوان سلام و احترام سر تکان می‌دادند. من که آخرین نفر بودم تا چشمشان به من افتاد فرمودند:« آقای فیروزیان هم تشریف دارند! چهره‌تان پیر نشان می‌دهد، ولی فعالیت‌هایتان را می‌دانم. حالا کجا تشریف دارید؟» عرض کردم:« بیشتر در زابل و اطراف آن.» ایشان مرا دعا کردند.

منبع:جهان نیوز

رسانه‌ها


--------------------------------------------------------------------------

تذکر: کاربر محترم! انتشار مطالب دیگر رسانهها از سوی پایگاه خبری تحلیلی بی‌باک لزوما به معنای صحت و تایید محتوای آنها نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود. در ضمن شما می توانید اخبار و مطالب وزین خود را که تا کنون در هیچ رسانه‌ای منتشر نشده است از طریق بخش "تماس با ما" یا پل ارتباطی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید برای ما ارسال نمایید تا در صورت دارا بودن مولفه‌های لازم، منتشر گردد.

------------- با کلیک بر روی لینکهای ذیل تمامی روزنامه‌های کشور را رایگان مطالعه کنید -------------

روزنامه‌های عمومی | روزنامه‌های اقتصادی | روزنامه‌های ورزشی | سایر روزنامه‌ها| هفته‌نامه و ماهنامه | نشریات استانی

منبع: بی باک نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.bibaknews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «بی باک نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۶۵۲۴۲۹/با_خودم_گفتم_این_سید_جوان_ما_فوق_یک_طلبه_عادی_است را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی: