Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «دانا»
2024-04-25@00:38:24 GMT

همسر شهید سوریه ای حزب الله: دمتان گرم که موشک شلیک کردید، بازهم منتظریم + تصاویر

تاریخ انتشار: ۴ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۹۷۸۳۰۴۹/همسر_شهید_سوریه_ای_حزب_الله_دمتان_گرم_که_موشک_شلیک_کردید_بازهم_منتظریم_تصاویر

همسر شهید سوریه ای حزب الله: دمتان گرم که موشک شلیک کردید، بازهم منتظریم + تصاویر

همسر شهید سوریه ای از اینکه مدافعان ایرانی از کشورش دفاع می کنند با رضایت می گوید: شهید مهدی نظر بسیار خوبی به حضور مدافعان ایرانی، افغانستانی و پاکستانی در سوریه داشت، همیشه انتقاد می کرد از برخی از سوریه ای هایی که از حضور در جبهه ها و دفاع از سوریه فرار می کنند و یا با پول سربازی را می خرند و یا به خارج از کشور میروند و مدافعانی که از کشورهای دیگر برای کمک به مردم سوریه می آمدند و شهید می شدند برایش قابل احترام بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از انقلاب نیوزشهید مهدی الابرص ابوصالحدر روستای نبل حلب متولد شد، پس از اتمام تحصیلات مقطع متوسطه به ارتش عربی سوریه ملحق شد و در سپاه پاسداران شروع به فعالیت کرد، دو سال در ارتش خدمت کرد که بلافاصله بعد از آن جنگ تکفیری ها علیه سوریه شروع شد .


شهیدی که داعش برای شهادتش جشن گرفت

مهدی بلافاصله به حزب الله پیوست و با داعش جنگید و تعداد زیادی از آنها را به هلاک رساند و روستاهایی را از اشغال آنان آزاد کرد تا جایی که بین داعش و تروریست های جبهه النصره معروف شد و خواستند او را بکشند و چندین بار سعی کردند به او دست پیدا کنند که ناکام ماندند.

زمانی که خبر شهادتش به گوش داعش رسید آن را پیروزی بزرگی قلمداد کردند و خبر شهادتش را در تمام پایگاه های خبری خود نشر داده و بین افرادشان شیرینی پخش کردند.


مهدی انسان صادق و بزرگواری بود در برابر پروردگار و دین و وطنش اخلاص داشت، سه مرتبه حین جهاد در سوریه مجروح شد یک بار از ناحیه ی پا،یک بار دست و یک بار از ناحیه سر، و پس از هر بار مداوا و بهبود جراحات بلافاصله قویتر از گذشته خود را به جبهه میرساند.

مهدی عاشق جهاد در راه خدا بود

مهدی هیچگاه علاقه ای به زندگی دنیا نداشت و علی رغم اینکه فرمانده بود در فکر مقام و منصب نبود و همیشه دوشادوش دوستانش اسلحه بدست در حال جهاد بود.

شهید مهدی متاهل بود اما همسرش را جز مدت اندکی ندید تا جایی که در طول شش سالی که از ازدواجش میگذشت به خاطر حضورش در جبهه حتی یک ماه کامل هم پیش همسرش نبود.

خبر شهدات مهدی همه را شوکه کرد شهید در حالی سفر کرد که خسارت فراوانی به دشمنان خدا وارد آورده بود، و فداکاری های بسیار کرد،در حالی که سن کمی داشت.


با صبر و تحمل و جهاد پاداش پروردگارش را بدست آورد و جانش را به خدای متعال معامله کرد.

شهید در حالی از این دنیا سفر کرد که در بهار جوانی خود بود و 25 سال بیشتر نداشت... در تاریخ 25/12/2015 به شهادت رسید.

همسر شهید چند روزی مهمان ایران بود

همسر این شهید راه اسلام چند روزی مهمان مردم قم بود فرصت را مغتنم شمرده و مصاحبه بای وی داشتیم.

چهره اش صبور اما پر از غم بود

چهره صبور اما پر از غم دارد چشمانش بارانی است گویا مهدی همین دیروز شهیده شده از خودش برایمان می گوید: زینب علی الابرص هستم، 25سال سن دارم، متولد حلب سوریه هستم، پدرم در یک کارخانه صنعتی مشغول فعالیت است، مادرم خانه داراست و دوخواهر و چهار برادر دارم، پدرم هم از فعالان کمک به گروه های مردمی و حزب الله سوریه است.

به یاد روزهای ازدواج به مهدی که می افتد غم غریبی در چشمان زینب موج می زند غمی که نمی توان تفسیرش کرد ادامه میدهد: وقتی در مرحله کنکور دانشگاه بودم، چند خواستگار داشتم، امان من هیچکدام را نپذیرفتم، همیشه از خدا می خواستم یک مرد مومن و خوب و دیندار وبا ایمان نصیب من شود، و آنچه نصیب من شد بیشتراز آنچه بود که از خدا می خواستم، شهید مهدی پسر عموی من بود ومن زیاد ایشان را ندیده بودم اما شناخت نسبی به ایشان داشتم، از اینکه می دیدم مرد دیندار و مرد دلاوری بود خوشم آمد و جواب مثبت دادم.

به اینجای گفتگو که می رسیم زینب نمی تواند جلوی اشکهایش را بگیرد گویا به یاد روزهایی که مهدی در کنارش بود افتاده کمی خجالت می کشم که غم های زیبب را برایش زنده کرده اما زینب اما مصمم ادامه میدهد: 19 سالم بود که با شهید ازدواج کردم و سه سال هم در کنارهم زندگی کردیم البته سه سال هم عقد بسته بودیم اما در این سه سال به دلیل خدمت سربازی نتوانستیم ازدواج کنیم.

در این مدت که ازداج کردیم و کنار هم بودیم یک روح در دو بدن بودیم، در این شش سال که به عنوان همسر مهدی بودم فقط به اندازه یکسال در کنارم بود و مدام در جبهه و جهاد بود.

برای ایجاد رعب و وعشت دعای عهد را پشت بلند گو برای داعش پخش می کرد

زینب وقتی مهدی را توصیف می کند می توان دلاوری همه مدافعان حرم را از مردانگی مهدی فهمید، همسر شهید ادامه می دهد: مهدی بسیار مهربان و دلاور بود، انسان قوی بود فرد مومن و دینداری بود و مدام نماز و قرآن می خواند، هر رزو ا داشت دعای عهد امام زمان(عج) را گوش می داد، هر وقت به عملیات و جهاد میرفت دعای عهد را پشت بلند گو پخش می کرد تا داعش متوجه شود وی در جبهه است و دشمنان دچار رعب و وحشت شوند.


رهبر معظم انقلاب مرجع تقلید شهید سوریه ای بود


همشهر شهید می گوید: مهدی به ولایت اعتقاد زیاد داشت و حتی مرجع تقلیدش هم رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای بود، ایمان و عقیده و ولایت پذیری مهدی باعث شد وارد حزب الله شود.

همسر جوان شهید با اینکه غم دارد، چشمانش بارانی است و گاهی بغض اش را فرو میبرد اما دوست دارد بگویید در مجاهدت مهدی سهم دارد می خواهد بگویید همسران شهدا زودتر از شهدا شهید می شوند زینب می گوید: قبل از اینکه مهدی به شهادت برسد، من اسلحه مهدی را به دستش میدادم و می خواستم به جهاد برود اما خیلی نگران بودم و می ترسیدم، اما بعد از شهادت مهدی احساس می کردم چرا اجازه میدادم مهدی به چنین میدان سختی برود.

اطرافیان و خانواده می دانستند که رابطه ما خیلی قوی بود و همدیگر را بسیار دوست داشتیم، و همیشه تعجب می کردند که چگونه من اجازه میدهم مهدی برود.

درک مفهوم شهادت سخت است

همسر شهید اظهار می کند: هیچ کسی نمی تواند مفهوم کلمه شهید را درک کند مگر اینکه آن را تجربه کند، مردم همیشه می گویند فلانی شهید شده خدا رحمتش کند، چون از خانواده شهید نیستند آنطور که باید درک نمی کنند تنها زمانی مفهوم شهادت درک می شود که یکی از عزیزانمان شهید شده باشد.

از زینب می پرسم پیروزی سوریه در برابر دشمنان را در چه چیزی می داند می گوید: یک شرط دارد پیروزی مردم سوریه، به شرط اینکه همه مردم یک عقیده خوب داشته باشند و با هم متحد باشند.

همسر شهید با اینکه هنوز اشک در چشمانش جاری است با لبخند می گوید: شهید مهدی وقتی به مرخصی می آمد، به گردش می رفتیم و به بهترین رستوران ها می رفتیم همه تعجب می کردند چطور مهدی از میدان نبرد به مرخصی آمده و با همسرش به گردش می رود در حالی که کسی حوصله این کارها را نداشت وقتی هم از جبهه تماس می گرفتند کوله بارش را بر می گذاشت و به جبهه می رفت مهدی جهاد را برای عقیده اش و برای صلح و زندگی می خواست برای آزادی سوریه می خواست.

مدافعان حرم ایرانی را دوست داریم

مهدی نظر بسیار خوبی به حضور مدافعان ایرانی، افغانستانی و پاکستانی در سوریه داشت، همیشه انتقاد می کرد از برخی از سوریه ای هایی که از حضور در جبهه ها و دفاع از سوریه فرار می کنند و یا با پول سربازی را می خرند و یا به خارج از کشور میروند و مدافعانی که از کشورهای دیگر برای کمک به مردم سوریه می آمدند و شهید می شدند برایش قابل احترام بود.

زینب علی از اینکه مدافعان ایرانی از کشورش دفاع می کنند با رضایت ادامه می دهد: مهدی همیشه می گفت مسلمانان از کشورهای مختلف همه در یک مسیر هستیم و این مسیر همان کربلا است، همسرم من را بسیار دوست داشت اما همیشه می گفت ما ساعات آخر روز عاشورا می گوییم ای کاش ما هم با شما بودیم(یالیتنا کنا معک) این نباید تنها در حرف باشد بلکه باید به آن عمل کرد.

دم سپاه گرم باز هم موشک شلیک کند

وقتی از همسر شهید سوریه ای مپرسم نظرش در مورد شلیک موشک از ایران به مواضع تروریست های داعش در سوریه چیست خوشحالی وصف ناپذیر در چهره اش پیدا می شود و حتی مترجم مصاحبه نیز که اهل سوریه است با شنیدن این سوال خوشحال می شود، همسر شهید می گوید: دستشان درد نکند(دمشان گرم) خوشحال شدم اما دلم خنک نشد باید ایران بیشتر از این ها به مواضع تروریست ها در سوریه موشک شلیک کند.

وقتی نام آمریکا به میان می آید نفرتی در چهره همسر شهید موج می زند نفرتی که نشان از ظلم های آمریکا در حق مردم سوریه دارد و می گوید: آمریکا اصلا به مردم سوریه کمک نمی کند، ومردم سوریه را اذیت می کند و اگر کمکی هم می کند به تروریست ها وتکفیری ها کمک می کند.

وقتی از نحوه شهادت مهدی از زینب علی سوال می کنم غم فضای مصاحبه را در بر می گیرد اما زینب دوست دارد همه جزئیات را تعریف کند و می گوید: سه ساعت قبل از شهادت با مهدی صحبت کرده بودم و گفته بود فردا مرخصی می گیرد و می آید، گوشی موبایل دستم بود در یکی از شبکه های اجتماعی اسامی شهدا را اعلام کرده بودند من نام مهدی را دیدم خواهرم کنارم نشسته بود، گفتم این کدام مهدی است ناگهان حالم تغییر کرد و متوجه هیچ چیز نشدم و از حال رفتم.

گفت می آیم اما نیامد

در آخرین گفتگویی که با مهدی داشتم گفت امروز قرار است داعش حمله کند دعا کنید، و گفت فردا می آید همیشه وقتی می گفت می آیم می آمد، اما آن روز فرق می کرد گفت اما نیامد.

مهدی در منطقه دویرالزیتون در شمال حلب در راه نبل و الزهراء که یک درگیری شدید به جود آمد، و مهدی فرمانده تیم در این عملیات بود زمانی که حمله شده و در حال پیشروی بودند یک تک تیرانداز زیر قلب مهدی را هدف قرار داد و مهدی به شهادت رسید در آن نبرد 17 نفر شهید می شوند، چهلم روز بعد از شهادت مهدی شهرک های شیعه نشین نبل و الزهرا آزاد که در این آزادی شهدا ایرانی هم تقدیم اسلام شدند.

زینب می داند چگونه خود را آرام کند می داند چگونه زینب وار در کربلا باشد ادامه میدهد: من بوی مهدی را حفظ بودم بوی خاک و جبهه بود اما بعد از شهادت وقتی پیکر شهید را دیدم بوی شهید فرق کرده بود، یک بوی خاص بود و تا یک هفته هم مزارش آن بوی خاص را می داد یکی از همرزمان مهدی به من گفت از لحظه شهادت مهدی یک بوی خاص از پیکر شهید به مشام می رسید.

بوی مهدی را از ایران استشمام می کنم

زینب علی تا قبل از شهادت همسرش به ایران نیامده بود اما بوی مهدی را در ایران پیدا کرده است اینجاست که می فهمیم که چرا اسلام مرز ندارد همسر شهید ادامه میدهد: اولین بار9ماه پیش به ایران آمدم به مسجد مقدس جمکران رفتم با خدا رازو نیاز می کردم و می گفتم می گویند شهدا زنده هستند و ما را می بینند عقل ما باورش نمی شود، به من مهدی را نشان دهید، همان لحظه که وارد مسجد مقدس جمکران شدم بوی مهدی را حس کردم و احساس کردم مهدی در مسجد مقدس جمکران است.

چون برای اولین بار که به ایران آمدم بوی همسر شهیدم را در جمکران حس کردم دلم میخواست مجدد به ایران بیایم و این شد که چند ماه بعد دوباره به ایران آمدم.

مهدی مهریه من را بعد از شهادت داد

زینب میداند که شهدا زنده است وقتی که می گوید: وقتی مهدی از من خواستگاری کر به عنوان مهریه از مهدی خواستم من را به زیارت همه ائمه ببرد اما چون مدام در جبهه و جهاد بود نتوانست و همیشه می گفت من قولم را فراموش نکردم اما شرایط من را میبنی اما بعد از شهادت مهدی، به زیارت همه ائمه رفتم و مهدی به قولش عمل کرد.

زینب از مدت حضورش در ایران و رفتار مردم ایران می گوید: مردم ایران بسیار رفتار مهربانه با من داشتند، ولی همه آنها تعجب می کردند که من همسر شهید هستم.

اگر ایران کنار ما نبود ما شکست می خوردیم

همسر شهید ادامه میدهد: از همه کشورهایی که به سوریه کمک می کنند تشکر می کنیم، این را باید بگوییم اگر ایران در کنار ما ایستادگی نمی کرد ما خیلی وقت پیش شکست می خوردیم و خدا را شکر که ایران به ما کمک می کند این کمک هم به نفع ایران است هم به نفع سوریه.

وقتی نام عربستان در گفتگو می آید زینب خشمگین میشود چهره اش برافروخته می شود و می گوید: از آمریکا و عربستان خیلی متنفرام، دعا می کنم کشور خودشان هم جنگ زده شوند تا بفهمند چه بلایی سر سوریه آوردند، ان شالله حضرت مهدی(عج) ظهور کند، و انتقام همه خون های ریخته شده را بگیرد.

زینب در آخر می گویید از مسئولین هیئت موج الحسین شهر قم که برای شهید مهدی همانند شهدای خودشان مراسم گرفتند هم بسیار سپاسگذاریم و باید مراسم های شهدا بیش از این ها هم تشکیل شود.

گفتگو از مرضیه مهدیلو

ترجمه از خلیل حاج خلیل انتهای پیام/

منبع: دانا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۷۸۳۰۴۹/همسر_شهید_سوریه_ای_حزب_الله_دمتان_گرم_که_موشک_شلیک_کردید_بازهم_منتظریم_تصاویر را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی: