Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مهر»
2024-04-18@20:33:14 GMT

پادکست: گفت: ما با هم برادریم!

تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۱۷۸۸۶۰/پادکست_گفت_ما_با_هم_برادریم

پادکست: گفت: ما با هم برادریم!

  

مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: audio/mp3

دانلود

مجله مهر - روح‌الله رجایی: از مرز ایران به سختی خارج شدیم. من، مرتضی و داوود در روستایی مرزی مهمان جوانی به اسم سلیمان شدیم که بعدها فهمیدیم تکثیر شده‌است. در سفر اربعین صدها سلیمان دیدم، یکی از یکی بهتر.

«علویه بگوم» سیده مهربانی بود که با پسرش سلیمان در خانه‌ای خشت و گلی زندگی می‌کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وارد خانه‌اش که شدیم، برای‌مان آیت الکرسی خواند و اسفند دود کرد. هی دورمان می‌چرخید و قربان صدقه‌مان می‌رفت. او «هلابیکم» می‌گفت و ما حیران مانده بودیم از این همه مهمان‌نوازی. همه خانه‌شان را اگر بار وانتی می‌کردند، خوش انصاف‌ترین سمسار ۲۰۰هزار تومان هم بابتش نمی‌داد. توی آشپزخانه‌شان یخچال کوچکی بود که درش خراب شده بود. یک دبه آب گذاشته بودند جلوی در یخچال که مثلا بسته بماند. ظرف‌های پلاستیکی ساده‌ای داشتند که عمرشان از سلیمان اگر بیشتر نبود، حتماً کمتر هم نبود. فرش نازکی پهن بود که بیشتر به پتوهای سربازی خودمان می‌مانست.

برای‌مان ولی شامی آماده کرده بودند که قسم می‌خورم در تمام طول سال خودشان نمی‌خورند. مرغ بزرگی بریان شده بود، چند رقم ترشی، یک پارچ دوغ، نان تازه و چیزی شبیه قیمه خودمان. مادر سلیمان مدام ما را به امام حسین قسم می‌داد که غذا بخوریم. توی چشمش برقی را دیدم که فقط می‌شود در چشم خوشحال‌ترین آدم‌های روی زمین دید.

موقع شام خوردن از پدر سلیمان سراغ گرفتم. سیده خانم عکس روی دیوار را نشان داد و سلیمان گفت که بابایش شهید شده‌است. صدام پدرش را به جنگ ایران فرستاده بود و حالا ما سر سفره‌شان نشسته بودیم، توی خانه‌ای که از ما مثل مهم‌ترین مهمان‌های همه عمرشان پذیرایی می‌کردند. طعم آن مرغ لذیذ مثل زهر شد توی دهنم. کاش لال شده بودم. چه باید می‌گفتم؟

سلیمان گفت: «الموت‌للحرب» او جنگی را نفرین می‌کرد که پدرش را گرفته بود و البته بابای داوود را.

داوود بغض کرد و گفت: «بابای من هم شهید شده» کاش لال شده بودم و از بابای سلیمان نپرسیده بودم.

سلیمان ولی بلند شد، داوود را بغل کرد و گفت: «ما با هم برادریم». چقدر گریه کردیم آن شب…

کد خبر 4437274

منبع: مهر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۱۷۸۸۶۰/پادکست_گفت_ما_با_هم_برادریم را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی: