Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - وب سايت موسيقي ايرانيان – مهدي فيضي صفت: سامان احتشامي، نوازنده مشهور پيانو به واسطه خلاقيت‌ها و کارهاي متفاوتي که در زمين موسيقي انجام داده نام خود را بر سر زبان‌ها انداخته است. آثار او مورد توجه طيف عظيمي از علاقه مندان به موسيقي قرار گرفته و البته از سوي ديگر با انتقاد برخي از اهالي فن رو به رو شده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مرحوم مصطفي کمال پورتراب که سال‌ها استاد سامان احتشامي بوده، يکي از منتقدان کارهاي او بود که در يکي از کنسرت‌هايش، نارضايتي خود را علني کرد. اين نوازنده پيانو علاقه فراواني به ترکيب سازهاي ايراني و غربي در کارهاي خود دارد، از همنوازي پيانو با بربت گرفته تا مکالمه پيانو با قانون که به توليد کارهاي متفاوت و زيبايي منجر شده است. سامان احتشامي البته از وضعيت امروز موسيقي گله‌مند است و اعتقاد دارد در اين آشفته بازار، آهنگسازان کمتر ديده مي‌شوند و به همين علت مجبور مي‌شوند گاهي از سر نياز و نه خلق اثر هنري پشت ساز بنشينند.





– يکي از نکات بارز زندگي شما آن است که خيلي زود‌تر از آنچه خيلي‌ها فکرش را مي‌کنند اثر منتشر کرديد. چه شد که وقتي تنها 14 سال داشتيد موسسه معتبري چون ماهور کار شما را منتشر کرد؟

بايد ازاول شروع کنم. من متولد سال 57 هستم. از سن 7 سالگي وارد راديو شدم و اولين اثرم را با تشويق فرامرز پايور و سيامک بنايي در سن 14 سالگي به نام «باغ به باغ» توسط انتشارات ماهور منتشر کردم. وقتي که 14 ساله بودم نسبت به بقيه کوچک‌تر به نظر مي‌رسيدم. شايد به دليل فيزيکم و قد کوتاهي که داشتم، پيانو زدنم جذابيت بيشتري داشت و همين دليل باعث شد که شرکت ماهور اثر من را منتشر کند. هنوز هم که هنوز است «باغ به باغ» پر فروش‌ترين و نوستالژيک‌ترين کار است. اين اثر در سال 71 منتشر شد که آن زمان اصلا نوار پيانو نداشتيم. اولين سري سي دي‌هاي انتشاري سال 73 بود که يکي از آن‌ها «باغ به باغ» بود و دليل ماندگاري‌اش هم همين است. اين کار جزو اولين سي دي‌هايي بوده که منتشر شده و از ماهور به خاطر اينکه موجب شد مردم اسم سامان احتشامي را بشنوند سپاسگزارم. بعد از آن قسمت شد که وارد اين کار شوم.

– در مقياس سني اگر بخواهيم قياس کنيم توليدات شما زياد بوده است…

بله. نسبت به بقيه زياد بوده است.

– اين مسئله را بد بدانيم يا خوب؟

چرا بد باشد؟

– بعضي‌ها معتقدند که هنرمند کم کار، تأثيرگذار‌تر است. مثلا کسي چون داريوش رفيعي کارهاي بسيار کمي دارد اما بسياري از آن‌ها را مردم دوست دارند و هنوز هم با خودشان زمزمه مي‌کنند!

زمان رفيعي ايشان مي‌توانست فقط‌‌ همان چند اثر را بخواند. شايد اگر حالا حضور داشت هر شب براي خودش تصنيف مي‌خواند!

– افراد ديگري هم بودند که آن زمان کارهاي زيادي خواندند…

آن‌ها پولدار‌تر بودند. عامل ديگري بوده که توانستند اين قدر بخوانند اما از آن تعداد کار چند اثر ماندگار شده است؟ سليقه شما بوده که مي‌گوييد 5 کار داريوش رفيعي ماندگار شده است اما شايد من يک کار هم از او گوش ندهم.

-به هر حال يک سري چيز‌ها کنار هم جمع شده است ولي وقتي نام داريوش رفيعي در موسيقي ايران برده مي‌شود مطمئنا «شب به گلستان تنها منتظرت بودم» به ياد ملت مي‌آيد…

داريوش رفيعي هم خيلي چيز‌ها خوانده که شما نشنيده‌ايد و ديده نشده است.

– به هر حال اين پر کار بودن را بايد خوب بدانيم يا بد يا اصلا به ما ربطي ندارد؟

اين موضوع بحث سليقه است. خودم واقعا کاري داشتم که يک شبه ضبط کردم و فردا آهنگي شده که همه زمزمه مي‌کردند ولي آهنگي بود که خيلي روي آن تفکر کردم ولي اصلا شنيده نشد.

-شما اين شنيده شدن يا نشدن را ارزش مي‌دانيد؟

من شنيده شدن اثر هنري را شانس مي‌دانم و به جامعه ارتباط دارد. حتي به اول مهر و چهارشنبه سوري و اينکه در عيد بخواهد شنيده شود، ارتباط دارد. در کل شنيده شدن هر اثر به مسائل روز ارتباط دارد.

– ولي خيلي چيز‌ها در بازه زماني خود مشخص نمي‌شود. خيلي از موزيسين‌ها را در دوره زندگيشان کسي تحويل نمي‌گرفت ولي بعد‌ها ارزشمند شدند…

ر مجموع من پرکاري يک هنرمند را بد نمي‌دانم. يک هنرمند اينگونه دوست دارد.

– خودتان پرکاري را دوست داريد؟

من خودم اگر کار نداشته باشم، ديوانه مي‌شوم و غصه مي‌خورم، دق مي‌کنم.




– بين کار نداشتن و پر کار بودن فاصله است. گاهي زندگي طوري تنظيم مي‌شود که مثلا براي امرار معاش مجبور مي‌شويد به جاي 5 ساعت، 12 ساعت درس بدهيد و بعد 6 صبح بخوابيد. شما از اين زندگي لذت مي‌بريد يا عادت کرده‌ايد؟

عادت کرده‌ام. بيست و چند سال است که اينطور زندگي مي‌کنم.

– پس نمي‌شود گفت لذت مي‌بريد…

خير. ممکن است لذت ببرم. ممکن است گاهي خسته باشم ولي وقتي استراحت مي‌کنم و از خواب بلند مي‌شوم دوباره براي کار انگيزه دارم. در واقع مي‌توانم بگويم که حالم خوب است.

– زماني آهنگي را مي‌دهند که شما به عنوان نوازنده بايد بزنيد. طبيعتا براي اين کار زمان کمتري مي‌گذاريد. يک زماني هم ممکن است براي ساختن کاري زمان کمي بگذاريد که البته به فاکتورهاي مختلفي بستگي دارد ولي به هر حال براي آن آهنگ و نوشتن آن زمان مي‌گذاريد…

خلق يک اثر زمان نمي‌برد بلکه اجراي آن است که زمان مي‌برد. شما مصاحبه کردن با من را در ذهنتان ديده‌ايد. پس خلقش زمان نمي‌برد چون يک فکر و جرقه است اما اجراست که زمان بر است.

-تکميلش سخت‌تر است يا نواختن آن؟

هر دو. حالا ديگر مثل قديم کار نمي‌کنند بلکه وقتي مي‌نوازيد، نت‌ها به وسيله کامپيو‌تر به صورت اتوماتيک نوشته مي‌شود. مثل اين مي‌ماند که تايپيستي اينجا باشد و همان‌هايي که حرف مي‌زنيم را پياده کند و بعد مصاحبه برود براي چاپ.

– به هر حال وقتي مي‌خواهيد قطعه بي‌کلامي را بنويسيد بايد براي بالا و پايين کردن آن زمان بگذاريد…

همان طور که گفتم مدت زمان کوتاهي براي فکر کردن مي‌خواهد. اين اجراست که زمان بر است.

– شما براي اجرا هم زمان زيادي نمي‌گذاريد؟

اصلا زمان نمي‌گذارم!‌‌ همان جا کار را انجام مي‌دهم که يا ماندگار مي‌شود يا نمي‌شود.

– پس ماندگاري به شانس ارتباط دارد؟

صد در صد به شانس ارتباط دارد.

– کاري از شما منتشر شده که ماندگار شود و خودتان هم بگوييد از روي شانس بوده است؟

بله. «باغ به باغ» يا آثاري که براي فيلم «رستگاري در 8:20» ساختم يا قطعات «رنگ تمنا» و «راز باغ». مردم شايد نام آن‌ها را ندانند ولي حتما شنيده‌اند. «رنگ تمنا» اصلا تبديل به آرم شروع برنامه سه شنبه‌هاي راديو پيام شد.

– کاري بوده که خودتان با توجه به تلاشي که کرديد، توقع داشتيد ماندگار شود ولي شنيده نشد؟

آثاري دارم به نام «آثار سامان احتشامي يک» که چون به صورت خصوصي چاپ شد، خيلي ديده نشد. آثاري هم بود براي ارکستر بزرگ و پيانو که به مقدار کمي در بازار موسيقي انتشار پيدا کرد و کمي موجب دلشکستگي من شد.‌‌ همان طور که گفتم شنيده شدن واقعا شانسي است.

– الان شرايط را پذيرفته‌ايد؟

بله. الان ديگر غصه نمي‌خورم و سعي مي‌کنم کار کنم.

-بعضي آهنگساز‌ها هميشه سعي مي‌کنند ارکستري با نام خودشان داشته باشند. شما هيچ وقت وسوسه نشديد چنين ارکستري را روي صحنه ببريد؟

چرا ولي به خاطر مسائل مالي روي صحنه نبردم.

– به هر حال اين دسته از آهنگسازان هم سياستي دارند که مي‌توانند مسائل مالي را حل کنند. نمي‌توانيد از روي آن‌ها تقليد کنيد؟

گاهي شما به اين فکر مي‌کنيد که اين کار بزرگ را انجام دهم که با اين هزينه چه اتفاقي براي من بيفتد.

– «آثار سامان احتشامي» يک که به آن اشاره کرديد، چيزي است که به آن دل بستيد اما به زعم خودتان ديده نشد. با اين کار مي‌توانيد آن را در جايگاه واقعي اجرا کنيد…

من برآورد مي‌کنم که اگر بخواهم اين اثر را روي صحنه ببرم، به جاي آن 6 کار کوچک کنم بهتر است و‌‌ همان قدر ديده مي‌شود.




– فکر نمي‌کنيد اين کار اسمش مي‌شود دور زدن؟

اگر من کاري را نتوانستم در زندگي‌ام انجام دهم به دليل مسائل مالي و زماني بوده است. براي مثال قرار بود 2، 3 سال پيش با علي زند وکيلي در نمايشگاه با ارکستر بزرگ و خوب، کنسرتي برگزار کنيم. بعد ديديم مجوز اماکن سه، چهار روز قبل از کنسرت ما مي‌آيد و به ريسکش نمي‌ارزد. هنرمند بايد اعصاب راحتي داشته باشد. شما از کجا مي‌دانيد يک هنرمندي کنسرت بزرگي را برگزار کرده و از نظر مالي ضرر نکرده است؟

– وضعيت هنري مشخص است که خوب نيست اما وقتي خراب است براي همه خراب است…

بله. من وقتي مي‌بينم در عرض دو هفته مي‌توانم يک کنسرت در تالار وحدت روي صحنه ببرم و با آرامش اين کار را انجام نمي‌دهم، بزرگترش نمي‌کنم تا در برج ميلاد برگزارش کنم. دغدغه گرفتاري‌هاي اخذ مجوز و کارهايي که بخواهيد روي صحنه انجام دهيد، زياد است. در برج ميلاد به يک نور و صداي بهتر و ميکسر و مهندس صداي واردتري احتياج داريد. در تالار وحدت حتي اگر ميکروفونت هم قطع شود مي‌توانيد کنسرت را برگزار کنيد. چون آنجا فضايش آکوستيک است. خيلي مسائل دست به دست هم مي‌دهد تا يک کار هنري را پيش ببريد. وقتي مسائل را در کفه ترازو قرار مي‌دهم، مي‌بينم اگر تعداد کارهاي بيشتر و کوچک انجام دهم خيلي بهتر از کارهاي بزرگ با ريسک بيشتر است.

– به نظر مي‌آيد که «نه شنيدن» پشت سر هم مي‌تواند روي اينکه آدم گاهي کوتاه بيايد تأثير بگذارد ولي خيلي‌ها را هم ديديم با وجود اينکه ممکن است ضرر کنند باز هم پا فشاري مي‌کنند…

آن‌ها مطمئنا از جاي ديگر تأمين مي‌شوند.

– آن‌ها بهانه‌اش را مي‌تراشند براي اينکه آن اتفاق بيفتد. مي‌دانيم که دنبال اسپانسر رفتن براي هنرمند خوب نيست و اسپانسر بايد به سراغ هنرمند بيايد…

خير. فرهنگ اسپانسر بايد بيايد. در اروپا ما روزي داريم به نام مثلا «روز بتهوون». آن بقال و قصاب محله و کسي که به موسيقي هم کاري ندارد هم لباس شيک مي‌پوشد و وارد سالن محله خودشان مي‌شود و آثار بتهوون را گوش مي‌کند و به او احترام مي‌گذارد. شرکت سوني يا پاناسونيک پول مي‌گذارد و چندين سي دي توليد مي‌کند و اين سي دي‌ها را به صورت هديه به عنوان روز بتهوون به مردم مي‌دهد. اين کار باعث مي‌شود فرهنگ موسيقي بتهوون در اروپا از بين نرود.‌‌ همان طور که ما حافظ خودمان را نگه مي‌داريم و البته اسپانسر‌ها بايد اين کار را انجام دهند. به نظرم کسي که توليدي ليوان دارد بايد وزارت ارشاد براي او تبصره بگذارد و بگويد اگر مي‌خواهي هزار ليوان توليد کني، در قبال آن بايد 100 سي دي سه تار مرحوم جلال ذوالفنون را توليد کني و به صورت هديه با اين ليوان‌ها در اختيار مردم قرار دهي که سه تار ذوالفنون از ياد‌ها نرود. خيلي کار‌ها مي‌شود انجام داد که دل هنرمند هم خوش باشد.

– يک فرق اساسي در اين ميان وجود دارد. موسيقي در کشوري مثل آلمان بالذاته ارزش دارد اما در ايران مبهم است.

وقتي ارزشي وجود ندارد پس شما چرا با من صحبت مي‌کنيد؟! وقتي راديوي مملکت را گوش مي‌کنيد، اگر موسيقي را برداريد نمي‌توانيد گوش کنيد.

– اما برخي از همکاران شما معتقدند موسيقي در ايران داراي ارزش نيست…

آنهايي که مي‌گويند موسيقي ارزش ندارد چشم ندارند موسيقي را ببينند.

-با بازار ورشکسته‌اي مواجه هستيم که موزيسين‌هايش به سختي سر پا هستند…

اصلا بازار موسيقي وجود ندارد.

– مي‌توان گفت سايت‌هايي که دانلودهاي غير قانوني مي‌گذارند يک بازار محسوب مي‌شوند؟

آنکه بازار نيست!

-رشته تحصيلي شما به موسيقي مرتبط نبوده است. کمي در مورد فضاي دانشگاه و تأثير آن بر کارتان صحبت کنيد…

من ورودي سال 75 دانشکده هنر و معماري هستم. وقتي که من به دانشگاه رفتم، فضاي دانشگاه بسيار فضاي خوبي بود. چون از سال 59 رسما دانشگاه موسيقي تعطيل شده و سال 72 يا 73 بود که دوباره تاسيس شد. پدرام درخشاني، پاشا هنجني، بابک شهرکي، حامد بهداد، اشکان خطيبي، سحر دولتشاهي و علي سرابي آن زمان همدوره بوديم. البته من 18 سالگي به دانشگاه رفتم ولي خيلي از همکلاسي‌هاي ما بودند که رشته ديگري خوانده يا از من بزرگ‌تر بودند اما در دانشگاه با من همکلاس شدند. آن‌ها موزيسين‌هاي خوبي هم بودند ولي به دليل اينکه دانشگاه موسيقي نبود، به دانشگاه ما آمدند. از تجربه آن‌ها استفاده مي‌کرديم و محيط خوبي بود. دانشگاه هنر، جايي است که هنرمندان همديگر را مي‌بينند و از هم ياد مي‌گيرند چون در دانشگاه چيزي ياد نمي‌گيرند!

يعني من که در رشته رياضي و تجربي درس خوانده و يک هنرمند در زندگي‌ام نديده بودم، رفتار، کردار و ادبيات هنري و طريقه ايجاد ارتباط با هنرمندان را در دانشگاه ياد گرفتم و چيز ديگري هم ياد نگرفتم. دروس ديگري هم که در دانشگاه ما تدريس مي‌شود متعلق به موسيقي دهه 50 ميلادي است و اصلا به روز نيست. کسي که در دانشگاه ما فارغ التحصيل موسيقي مي‌شود حتما بي‌سواد‌تر از دوران راهنمايي‌اش است! چون در دوران راهنمايي لااقل بلد است رياضي حل کند ولي وقتي فارغ التحصيل مي‌شود آن‌ها را هم ديگر بلد نيست!

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۴۲۲۷۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی: