Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-04-20@06:04:53 GMT

فيلم «مادر!»، روياي تب آلود رسيدن به نور

تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۶ | کد خبر: ۲۲۸۶۲۹۱۲

فيلم «مادر!»، روياي تب آلود رسيدن به نور

خبرگزاري آريا - هفته نامه صدا - ريچارد برادي*: «مادر!»، «خاطرات استارداست» (فيلمي از وودي آلن) دارن آرنوفسکي است. هجويه اغراق آميز او درباره مصائب شهرت. آنهايي که فکر مي کردند وودي آلن در فيلم 1980 در محدوده امن شهرت نشسته است و از شهرت انتقاد مي کند؛ اکنون «مادر!» را يک درجه فراتر از آن مي بينند. دو فيلم شباهت هاي مضموني و تفاوت هايي به ويژه از لحاظ شدت برخورد با يک مفهوم را دارند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

«خاطرات استارداست» در مورد شخصت آلن (بازيگر و فيلمساز) مجيزگويي نمي کند اما فيلم آرنوفسکي از آن فراتر مي رود و هنرمندش را که دغدغه شباهت بي واسطه با شخص آرنوفسکي را ندارد، هيولايي خودشيفته معرفي مي کند. «مادر!» داستان يک مرد هنرمند را مي گويد که در حرفه اش به ميانسالي رسيده است - نقش نويسنده را خاوير باردم بازي مي کند - و آميزه شهرت و بي مايگي او نيرويي مخرب مي آفريند. آرنوفسکي برخوردي بي رحمانه در پيش مي گيرد و جماعت ستايشگراني را نشان مي دهد که هنرمند به خودخواهي و حرص آنها دامن مي زند و خوراک مي دهد. فيلم او به مضحکه پهلو مي زند و گاهي به دام آن مي افتد - اما اگر فيلم يا آرنوفسکي را دست کم بگيريم هم در درک آن به اشتباه مي افتيم و هم از تماشاي آن لذت نمي بريم.

اين فيلم را بي دليل «مادر!» ناميده اند: پروتاگونيست فيلم اصلا آن هنرمند نيست، بلکه زن شريک زندگي اوست که جنيفر لارنس نقش او را بازي کرده است. (شخصيت هاي فيلم هيچ نامي ندارند؛ بنابراين من نام کوچک بازيگران را روي آنها مي گذارم.( «مادر!» اساسا يک فيلم دو ساعته در دو بخش است. يک ساعت اول معرفي و مقدمه چيني پر طول و تفصيلي است، بخشي که لحنش آنقدر نامطمئن است که از شدت گنگ بودن، تقريبا غيرقابل تحمل است. اگر من به جاي منتقد، از تماشاگران گاه و بي گاه مردم، احتمالا بعد از بيست دقيقه يا نيم ساعت از سالن بيرون مي آمدم و اين اشتباهي بزرگ مي بود. نيمه اول فيلم به عقيم بودن نويسنده مي پردازد؛ نيمه دوم به داستان باروري، آفرينش هنري و آفرينش زندگي. يک زندگي مدرن پر سروصدا و يک زندگي خانوادگي پر سروصدا. مجبورم بخش هايي از داستان را لو بدهم. اما در نيمه دوم، خاوير يک کتاب جديد مي نويسد. جنيفر نوزادشان را به دنيا مي آورد و جهنم برپا مي شود.
صحنه فيلم در يک خانه بزرگ و قديمي در فضايي بي دنج و طبيعي و وسيع است که در آن زن و شوهر با هم زندگي مي کنند. خانه قبلا در آتش سوزي ويران شده است و جنيفر آن را ترميم کرده و اکنون کار اصلي اش مراقبت از شريک زندگي اش است. خاوير به مطالعه سرگرم است اما اعتراف مي کنم که دستش به نوشتن نمي رود. بعد يک غريبه (با بازي اد هريس) بر در مي کوبد. او خود را جراح ارتوپد يک بيمارستان در آن اطراف معرفي مي کند. جنيفر مشکوک است، اما خاوير به گرمي از او استقبال مي کند. اد با رفتاري متکبرانه آنجا را خانه خود مي داند؛ بدون اين که بپرسد داخل خانه سيگار مي کشد، مي گويد به نظرش جنيفر دختر خاوير مي تواند باشد نه همسرش. اد مي گويد (و متوجه مي شويم که دروغ مي گويد) غافلگير شده است که دريافته خاوير نويسنده کتاب مورد علاقه اوست. خاوير تنش هاي اد را مي پذيرد و با وجود ناخشنودي جنيفر از او دعوت مي کند که بماند. سر و کله همسر اد (ميشل فايفر) پيدا مي شود و او نيز گاهي به جنيفر توهين مي کند. خاوير به جنيفر مي گويد که او از «طرفداران ديوانه» آثار اوست و به شدت بيمار. «خواسته قبل از اين که بميرد، من را ببيند.» خاوير عليه جنيفر سمت اد و ميشل را مي گيرد و جنيفر در معرض توهين و تهاجم محدود قرار مي گيرد. بعد دو فرزند ميشل و اد مي رسند (برايان گليسن و دمنال گليسن) و هرج و مرج بالا مي گيرد...
بعد از اين رويدادها، لحن فيلم به شدت تغيير مي کند. اد و ميشل و دار و دسته آنها مي روند و فضاي سترون تاسف بار نيمه اول با بارداري جنيفر مي شکند. خاوير نوشتن را از سر مي گيرد و فورا به موفقيت مي رسد. تولد فرزندش با رونق بازار و شهرتش مقرون مي شود و طرفداران جلوي در خانه صف مي بندند. فيلم لحني ديوانه وار و آخرالزماني مي يابد...
آرنوفسکي با «مادر!» به تقلاها و وسوسه هاي زندگي يک هنرمند مي پردازد، اما اين اثري اتوبيوگرافيک نيست. بيشتر هجويه اي است درباره يک معضل، با نوعي اعتراف همراه است اما در درباره شرارت ها يا سوءرفتارهاي واقعي بلکه در مورد احتمال آن؛ داستاني براي هشدار به خود. در ديدگاه آرنوفسکي، ابتذال هنرمند ويرانگر است و با ويرانگري جمعي تکميل مي شود، ويرانگري افرادي که شور و اشتياق آنها و ارتباط کوتاه و يا نمادين آنها با هنرمند به آنها در عرصه عمومي هويت جمعي مي دهد.

«مادر!» يک تراژدي بزرگ مقياس است که در آن هنرمند به سلبريتي بدل مي شود، يک چهره مردمي و مرجع عمومي مي شود و بعد مخاطب او را مصرف مي کند؛ اين يک توهم است که هنرمند براي نفع خود و رضايتش کار مي کند.
«مادر!» اگرچه لحن اغراق آميز و گول زننده اي دارد اما درونمايه نهفته اش درباره مرزبندي ها و محدوده ها بسيار صادقانه و با ملاحظاتي دقيق مطرح شده است. مرز محکم ميان زندگي خصوصي هنرمند و هويت عمومي، چيزي است که آرنوفسکي غياب آن را دريافته است و آن را مسئله اي حياتي براي سعادت هنرمند مي داند و همين طور براي عموم مردم (که به هيولا بدل مي شود).
آرنوفسکي در عين حال مرزهايي داخلي را مي بيند که هنرمند را از شريک زندگي اش جدا مي کند؛ تقسيم کار خانگي به هنر و زندگي، شکاف ميان هنرمند و شريک زندگي او. «مادر!» نگاهي انداخته است به هنرمندي که عشق و شهرت را براي تغذيه ابتذال و بي مايگي به کار مي گيرد، همچين نگاهي دارد به هنرمندي که با يکجانبه نگري و بي عدالتي، عشق زندگي شخصي خود را نيز به پوچي و ابتذال مي کشاند.
تصوير نمادين و استعاري از بحران شهرت و عشق در زندگي هنرمند تازگي ندارد. هال هارتلي اين موضوع را در فيلم «هنري فول » در سال 1997 جلوي دوربين برد و فيلمي ديدني و متاسفانه کمياب از جولين کامپتون محصول 1966با عنوان «گنبد پلاستيکي نورما جين» هم هست که عميقا تاثيرگذار اما به شکل غريبي کارتوني است. اما آنچه «مادر» با کمک تخيل آرنوفسکي در موضوع فاجعه و فيلمسازي بزرگ مقياسش به آن دست مي يابد، ابژه است که با سوژهاش ادغام مي شود. فيلمي که تمايل خود براي خوشنود ساختن تماشاگران سيري ناپذير را کنار مي گذارد و اجازه نمي دهد آنها دنياي فيلم و دنياي خود را ببينند.
گفتگو با دارن آرنوفسکي، کارگردان «مادر!»
بهترين توصيف براي فيلم «مادر!» اين است که آن را يک رؤياي تب آلود بناميم - لااقل اين عبارت به خوبي نشان مي دهد که دارن آرنوفسکي (سازنده «قوي سياه» و «مرثيه اي براي يک رويا») موقعي که فيلمنامه را يکجا و به شکلي ديوانه وار در رايانه اش ثبت کرد، چه حال و وضعي داشت. «مادر!» که داستان ها و نمادهايش از کتاب مقدس، ادبيات دوران ويکتوريا و حتي کتاب کودکان «درخت بخشنده» گرفته شده است، تمثيلي است از تغييرات اقليمي که از ديدگاه خود مادر زمين بيان شده باشد.
جنيفر لارنس در نقش زني ظاهر مي شود که هم الهه الهام و هم همسر يک نويسنده (خاوير باردم) با خلقياتي عجيب و غريب است. دو ميهمان ناخوانده (اد هريس و ميشل فايفر) زندگي اين زوج را که در خانه اي دنج در دل طبيعت زندگي مي کنند، به هم مي ريزند. تنش بالا مي گيرد و زن، خود را در موقعيتي دشوار مي يابد. آرنوفسکي نويسنده و کارگردان اين فيلم را هشداري براي بيداري بشريت مي داند. او در اين گفتگو با تايم در نيويورک به تشريح فيلم پيچيده اش پرداخته است.

«مادر!» اثري حماسي و تمثيلي است که منتقدان را به دو دسته مخالف و موافق تقسيم کرده است. چرا الان اين فيلم را ساختيد؟
- در ابتداي نوشتن دلم مي خواست بعد از «قوي سياه» به ژانر وحشت برگردم. به نظرم مي آمد که نوع فيلم هاي خانه در معرض هجوم براي شروع خوب باشد چون همه مي دانند وقتي مهمان کنگر بخورد و لنگر بيندازد، چه حسي ايجاد مي کند. در عين حال فکر مي کردم جالب است که درباره نوع متفاوتي از خانه صحبت کنم - نه خانه شما، نه خانه من، بلکه خانه ما.
منظورتان زمين است؟
- مادر ما همه، همان که زندگي همه ما به او بسته است. مي خواستم فيلمي از ديدگاه مادر طبيعت بگويم و درباره عشق و هداياي او و اين که چگونه مردم در نهايت سبب رنج او مي شوند.
موقع تماشاي فيلم مدام ياد «درخت بخشنده» مي افتادم: اين که بشريت آن قدر از شخصيت جنيفر لارنس مي گيرد که چيزي از او باقي نمي ماند. آيا فيلم تحت تاثير اين کتاب بوده است؟
- بله. کتاب عجيب و غريبي است و يکي از مهم ترين کتاب هاي کودکان در تاريخ. کتاب واقعا تراژيکي است. نمي توانم بگويم آن را آگاهانه در سر داشتم، اما بعد خيلي سريع متوجه شدم که ناخودآگاه از آن اثر گرفته ام.
منبع الهام ديگري هم داشتيد؟
- فيلم «ملک الموت» لوئيس بونوئل، سوررئاليست بزرگ که همه مهمانان يک مهماني شام در اتاقي به دليلي فراواقعي محبوس مي شوند. با اين فيلم او جامعه را تفسير کرد. درباره اين فکر مي کردم که چگونه به شيوه اي انسان وار مسائل جهاني را بيان کنم. درک بزرگ ترين آتش سوزي جنگل تاريخ بسيار دشوار است. تصاوير واقعي اش را مي بينيم اما درک نمي کنيم اما اين را همه مي فهمند که يک نفر با سيگار فرش را بسوزاند و سوراخ کند، يعني چه. سعي کردم رويدادهاي جهاني را به مقياس انساني برسانم.
موقع تماشاي فيلم فکر مي کردم چرا اين زن خانه را ترک نمي کند، البته که نمي تواند.
- او خود خانه است. اين تمثيل است. در عين حال اين زن عاشق نيز است. از اين لحاظ نيز مقصر است که از شدت عشق به اين مرد خودش را عذاب مي دهد. اين خيلي واقعي است و مي دانم مردم خوش شان مي آيد.
«مادر!» مردمي را نشان مي دهد که شخصيت هايي را مي پرستند و سپس به معناي واقعي کلمه تکه تکه مي کنند. آيا اين تاملي در پيامدهاي شهرت است؟
- راستش را بگويم، درباره اين فکر نکرده بودم. به نظرم از عوارض جانبي دادن نقش ها به جنيفر لارنس و خاوير باردم و ميشل فايفر بود که در زندگي خود با اين مسئله دست و پنجه نرم کرده اند.
در مورد تصوير کردن خشونت چه حد و مرزي را قائل هستيد؟
- من واقعا با استفاده بي دليل از خشونت مشکل دارم. راحت مي توان از اينها استفاده ابزاري و سوء استفاده کرد و از اين لحاظ بسيار خطرناک هستند. من سعي مي کنم درباره خشونت راست بگويم. هيچ چيز باشکوهي در آن وجود ندارد. اما در هر روزنامه بهترين جا به چيزهاي وحشتناکي که در دنيا اتفاق مي افتد، اختصاص دارد. البته چاره اي هم از آن نيست. قدرت اين فيلم در اين است که با وجود چهار ستاره بزرگ سينما اين تصاوير خشن را جلوي روي تان قرار مي دهد که تحملش سخت است. در حالي که فيلم هاي راحت الحلقوم هم وجود دارند. من در آن حوزه کار نمي کنم. دوست دارم حد نهايي احساس و انتظار را تجربه کنم.

آيا همانطور که برخي منتقدان گفته اند، خود را مثل شخصيت باردم مي بينيد؟
- همدردي بيشتري با شخصيت او دارم اما مي توانم بفهمم که چرا آنها چنين استنباطي دارند. من فيلم مي سازم و او نويسنده است؛ او مرد است. اما من به همه شخصيت هايم مربوطم. من بالرين «قوي سياه»، کشتي گير فيلم «کشتي گير» و رياضي فيلم «پي» (Pi) بودم.
داستان از ديدگاه يک مادر گفته مي شود و دوربين خيلي نزديک به او مي ماند. به عنوان يک مرد با اين که داستان به طور کامل از ديدگاه شخصيت زن گفته شود، چطور کنار آمديد؟
- به نظرم همه ما آدميزاد هستيم. فکر مي کنم زيبايي سينما اين است که مي توانيد يک فيلم را از ديد يک دختربچه شش ساله از ايران ببينيد (اشاره به فيلم «نفس» - م) يا يک مرد 80 ساله از ادينبورو و اگر فيلم خوب ساخته شده باشد مي توانيد تجربه شخصيت را به طور کامل دريافت کنيد.
اين فيلم از داستان هاي کتاب مقدس هم تاثير گرفته است. چرا شما در فيلم هاي تان (مانند «نوح» و «پي») مدام به دين رجوع مي کنيد؟
- مواردي که مي بينيد اسطوره هايي متعلق به همه جهان هستند. برخي از قديمي ترين داستان ها هستند که از آغاز بشريت بارها گفته شده اند و اين، قدرت آنها را مي رساند.
بنابراين شما جذب نمادگرايي مي شويد؟
- موقعي که به ايکاروس فکر مي کنيد، فورا متوجه مي شويد که چه معنايي دارد. لازم نيست بحث کنيم که آيا او واقعا يک جفت بال برداشته و به سوي خورشيد پرواز کرده است يا نه. اگر بر سر اين بجنگيد که واقعي است يا نه، کل مفهوم داستان را از دست مي دهيد. از طريق نمادها مي توانيد درباره چيزهايي مربوط به آدم هاي امروزي صحبت کنيد.
«مادر!» وقتي روي پرده آمد که ايالات متحده دو توفان از بدترين توفان هاي تاريخ را به تازگي پشت سر گذاشته است.
- بدترين. هاروي بدترين تاريخ ايالات متحده بود. يک آتش سوزي در جنگل هاي بريتيش کلمبيا بدترين آتش سوزي تاريخ کانادا بود. سال 2016 داغ ترين تابستان در تاريخ جهان بود و 10 سال قبل از آن داغ ترين زمان تاريخ جهان. اين تصادفي نيست.
نااميد به نظر مي رسيد.
- خيلي نااميد کننده است. من پدر هستم و پدربزرگم به آمريکا آمد تا من و خواهرم زندگي بهتري داشته باشيم. نمي توانم زندگي بهتر را به فرزندانم بدهم اما من در مورد آينده خوشبين هستم. فکر مي کنم بعد از تاريکي مي توان به نور رسيد. اميدوارم اين فيلم مردم را به اقدام وادارد.
به نظرتان فيلم در نهايت خوش بينانه است؟
- فکر مي کنم کاتارتيک است.
گفتگو با جنيفر لارنس، بازيگر مادر
واقعا براي آينده نگرانم
زياد پيش نمي آيد که ببينيم بازيگر زن جوان اسم و رسم داري که در اوايل دوران حرفه اي خود به سر مي برد با جسارت نقشي را بازي کند که 180 درجه با نقش هايي که تصوير او را ساخته اند، متفاوت است. اما اين دقيقا همان کاري است که جنيفر لارنس، بازيگر برنده جايزه اسکار براي «دفترچه اميدبخش»، اکنون در فيلم «مادر!» دارن آرنوفسکي انجام داده است. لارنس نقش شخصيتي را بازي مي کند که عنوان فيلم از او گرفته شده است. زني که فضايل او را شوهرش که نويسنده اي مشهور اما خودخواه است، ناديده مي گيرد. او تولد کودکي را انتظار مي کشد اما وقتي که مهمانان بي شمار به محل اقامت اين زوج در جايي بکر و دور افتاده هجوم مي آورند، عنان زندگي از دست او خارج مي شود. لارنس مي گويد: «من هرگز در يک فيلم خودم را گم نکرده بودم. اين تنها موقعي بود که خودم را گم کردم. ديگر نمي توانم به جسم خودم بگويم که هيچ کدام از اين چيزها واقعي نيست، به شکلي غير طبيعي نفس نفس مي زدم.»

مي شود به ما بگوييد که معناي فيلم «مادر!» چيست؟
- مهم ترين چيزي که قبل از ديدن اين فيلم بايد بدانيد، اين است که همه چيز تمثيل است. همه اينها استعاره هايي است که به اين روايت گره خورده است. اين خلقت و نابودي جهان است و از جمله مضامين کتاب مقدس و مفاهيمي که به دين شکل داده است. من معرف مادر زمين هستم، و کودکي مي آورم اگر به زبان ديني صحبت کنيم، مسيحايي است. من نقش اين زن را بازي مي کنم که اين خانه را پي گذاشته و ساخته است. من همسر يک هنرمند هستم که پيش از همه نيازمند آن است که من قدر او را بدانم ولي بعد از آن، خود من هم کافي نيستم.
آيا دارن آرنوفسکي در مرحله آماده شدن براي توليد فيلم، رومن پولانسکي و فيلم «بچه رزمري» او را به عنوان الگو معرفي کرد؟
- نه واقعا. حتي يک بار ما درباره ()کتاب مصور کودکان) «درخت بخشنده» به عنوان يک مرجع صحبت کرديم. من از قضا در آن موقع داشتم رمان «جين اير» را مي خواندم. اين پدرسالاري ويکتوريايي برايم يادآور يک داستان کوتاه به نام «کاغذ ديواري زرد» بود. همچنين من را به ياد «درياي وسيع ساراگوسا» مي انداخت. روابط مردسالارانه اين مردان با همسران شان برايم تداعي مي شد که خيلي خوب برخورد مي کنند و مودبانه شخصيت همسرشان را خرد مي کنند. اين داستان ها از مواردي بودند که به من الهام دادند. ابزار ديگري که بيشتر براي من مفيد بود، خانه بود - ارتباط من با خانه، پابرهنه بودن، احساس ريشه دار و در خانه خود بودن، ما منابع ادبي و جهاني بيشتري از «بچه رزمري» داشتيم.
قبل از اين که کل فيلم را فيلمبرداري کنيد، تمام فيلم را تمرين کرديد و از تمرين فيلم گرفتيد. اين کار چه کمکي به شما کرد و چه چيزي را به واسطه آن کشف کرديد؟
- احتمالا به من کمک کرد تا دارن را بترسانم. من اين شخصيت را طي تمرين پيدا نکردم. براي من تمرين به معني صحبت کردن با ديگران ديگر بود و کوريوگرافي و عادت کردن به کل زبان فيلم که در واقع دوربين گوياي آن است. به همين ترتيب عادت کردن به آن کلوزآپ هاي بسيار بزرگ و حرکت با دوربين فيلمبردار براي من مهم بود اما تا زماني که در مونترال نبوديم، شخصيت را پيدا نکردم. بنابراين، مطمئن هستم که دارن براي چند ماه به شدت نگران بود. همه چيز از زاويه ديد من گفته مي شود. بنابراين، يا ديدگاه من است، يا از روي شانه من که کمي من هم در آن ديده مي شود، يا نماي بسيار نزديک است. فکر مي کنم فقط دو مسترشات در کل فيلم وجود دارد.

«مادر!» (دارن آرنوفسکي - 2017)
به عنوان بازيگر، اين مسئله چه احساسي به شما مي داد؟
- اگر من در تمرين به آن عادت نمي کردم، گيج مي شدم، چون اين که نمي توانستم به بازيگر مقابل نگاه کنم کار را سخت مي کرد. واکنش بلافاصله به يک قطعه نوار نشان دادن کار بسيار دشواري است و معلوم شد که نمي توانم اين کار را انجام بدهم بنابراين ما مجبور بوديم راه هايي را پيدا کنيم که خاوير [باردم] يا ميشل [فايفر] بتوانند چشم هاي شان را به من نشان بدهند. اين کار گيج کننده و عجيب و غريبي بود.
سبک کارگرداني دارن آرنوفسکي با ديويد اُ. راسل چه فرقي دارد؟ کدام بهتر از بداهه استفاده مي کند؟
- دارن دقيق تر و از قبل تعيين شده تر است. ديويد هرج و مرج ايجاد مي کند و مي بيند که چه چيزي اتفاق مي افتد و چه نتيجه اي مي گيرد و اغلب، جادو حاصل مي شود. دارن بسيار دقيق است. اين داستان داشت او را از درون مي سوزاند و او نوشت و ما رفتيم سر صحنه، سه ماه تمرين داشتيم، بنابراين او بسيار به دقت کار کرد. هنوز هم جا براي بحث باز بود و در هر صحنه فيلمبرداري چيزهاي تازه اي پيش مي آمد که بايد درباره اش صحبت مي کرديم. اما از لحاظ تصوير بسيار خاص است و با بازيگران بسيار دقيق کار مي کند. ما چيزهاي مختلفي را نيز امتحان مي کرديم. اگر 10 برداشت داشتيم، در هر کدام واکنش متفاوتي نشان مي داديم.
در آمريکا آشفتگي زيادي به پا شده است. مخصوصا در حال حاضر نياز مبرمي به توانمندسازي زنان وجود دارد، آيا اين فيلم از برخي از آشفتگي هايي که پديد آمده است، صحبت مي کند؟
- ما اين فيلم را قبل از انتخابات ساختيم. اين فيلم به خلقت و ويراني جهان مي پردازد. حقيقت را به بشريت مي گويد، نياز سيري ناپذير و گرسنگي آدمخورانه که ما داشته ايم و هميشه داريم. همچنين اين که چه اتفاقاتي خواهد افتاد اگر ما همچنان اين سياره را بدوشيم و گازهاي گلخانه اي را به جو زمين بفرستيم و زمين همچنان گرم شود، طوفان هاي بدتر به راه مي افتد و خشکسالي شديدتر مي شود. اين فيلم درباره انتخابات نيست، درباره جهان است. اين نمي شود که من خيال خودم را راحت کنم که رئيس جمهور به تغييرات اقليمي باور ندارد. اين فکر باعث مي شود که احساس کنم واقعا براي آينده ام نگرانم.
فيلم بحث برانگيز است، تماشاگراني که پيش از بقيه آن را مي بينند، ممکن است تصور کنند اين، آن نوع فيلمي نيست که انتظارش را داشته اند.
- مطمئنا خيلي دلچسب نيست. هر موقعي که فيلمي مي سازيد اميدواريد همه آن را دوست داشته باشند. آدم فقط به اين فکر است. ما هرگز اين از ذهن مان نگذشت که بدشان بيايد. اين يک نوع تهاجم است و فکر مي کنم کاري ضروري است. من به کارمان افتخار مي کنم، به دارن افتخار مي کنم و به اين افتخار مي کنم که همراه شديم تا چيزي را که به آن اعتقاد داريم، بيان کنيم. مشکلي هم نداريم که چه امتيازي به ما بدهند.
* منتقد

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۸۶۲۹۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی: