Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - هنرآنلاين - عباس غفاري: شبنم فرشادجو که اين روزها با نقش "گرترود" روي صحنه تئاتر شهر است، بازيگر کردن در نقش بي‌وفاترين زن جهان نمايش را بسياز جذاب مي‌داند.

شبنم فرشادجو اگرچه با مجموعه‌هاي طنز مهران مديري در ميان مردم شناخته شد، اما او کارنامه درخشاني در عرصه تئاتر دارد. از شاگردي زنده‌ياد حميد سمندريان که او معتقد است بيشترين تاثير را بر روي حرفه‌ او داشته تا بازي براي کارگردانان بزرگ تئاتر ايران همچون، بهرام بيضايي و علي رفيعي، گوشه‌اي از فعاليت‌هاي دو دهه اخير اين بازيگر توانا در عرصه تئاتر است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به بهانه اجراي نمايش "هملت" آرش دادگر و بازي شبنم فرشادجو در اين نمايش و همچنين سالروز تولد حميد سمندريان با او به گفت‌وگو نشستيم تا مروري بر فعاليت‌هاي هنري داشته باشيم.




خانم فرشادجو شما در سال‌هاي دورتر علاوه‌ بر بازيگري در هنرهاي ديگر هم استعداد داشتيد، چه اتفاقي افتاد که بازيگري را ترجيح داده و تصميم گرفتيد بازيگر شويد؟

من از کودکي به همراه پدر و مادرم به سينما و ديدن تئاتر مي‌رفتم. سال 72 شانزده ساله بودم که فيلم "مسافران" آقاي بيضايي را ديدم. آن فيلم اتفاق بزرگي براي من بود. "مسافران" را 4 بار در سينما "شهر قصه" ديدم. از آن‌جا بود که به کارهاي آقاي بيضايي علاقه‌مند شدم. به همين خاطر پدرم فيلم‌هاي قبل و بعد از انقلاب آقاي بيضايي را براي من پيدا کردند و من شروع کردم به فيلم ديدن. بعد از آن متوجه شدم که ايشان کتاب هم مي‌نويسند. دوستانم نمايشنامه‌هاي آقاي بيضايي را به من هديه مي‌دادند و من با خواندن آن نمايشنامه‌ها به يکباره ديدم که چقدر به تئاتر علاقه‌مند شده‌ام. بنابراين تئاتر از همان 16 سالگي براي من ويژه شد. يک سال بعد تصميم گرفتم که به کلاس‌ بازيگري بروم که بين کلاس‌هاي آقاي تارخ و آقاي سمندريان، کلاس‌هاي آقاي سمندريان را به خاطر تئاتري بودنش انتخاب کرده و ثبت‌نام کردم.

در کلاس‌هاي آقاي سمندريان با مجيد بهرامي، ليلي رشيدي، اميد عباسي، حامد محمدطاهري، مجيد صالحي، عاطفه تهراني و شبنم دولتشاهي هم‌دوره بودم. ما به همراه يکديگر يک گروه تشکيل داديم و از همان جا حامد محمدطاهري نمايش "آنتيگونه" اثر سوفوکل را در سالن شماره 2 تئاتر شهر به روي صحنه برد. در اجراي آن نمايش آقايان رشيدي و پاکدل ما را حمايت کردند. البته من قبل از آن در سال 75 همراه با مجيد بهرامي در نمايش "عشق‌آباد" آقاي ميرباقري هم حضور پيدا کردم. آقاي ميرباقري به همراه گروه‌شان به کلاس آقاي سمندريان آمده‌ بودند که من تست دادم و براي نقش يکي از آن‌ ديوانه‌هاي ديوانه‌خانه نمايش انتخاب شدم و بعدها در اجراها يک دوره نقش اصلي را هم بازي کردم.

شما گفتيد که هم مي‌توانستيد به کلاس‌هاي بازيگري آقاي تارخ برويد و هم به کلاس‌هاي زنده‌ياد سمندريان. اين را هم اشاره کرديد که دوست داشتيد به کلاس تئاتر برويد اما شايد براي يک دختر 16،17 ساله جذاب‌تر باشد که به کلاس‌هاي بازيگري آقاي تارخ برود اما چرا شما کلاس‌هاي آقاي سمندريان را انتخاب کرديد؟

چون من فکر مي‌کردم که پايه بازيگري در تئاتر شکل مي‌گيرد و از طرفي در مجلات مختلف هم خوانده‌ بودم که بزرگاني چون خسرو شکيبايي، فريماه فرجامي، فاطمه معتمدآريا و رويا تيموريان از تئاتر آمده‌اند. بنابراين تصميم گرفتم که چون وقتش را هم دارم، بروم و بازيگري را به صورت پايه‌اي ياد بگيرم.

آقاي سمندريان در انتخاب بازيگر يک مقدار سخت‌گير بود و گاهاً افرادي که به ايشان مراجعه مي‌کردند را به خاطر عدم استعداد بازيگري رد مي‌کرد و مي‌گفت که ثبت‌نام نکنند. فکر مي‌کنيد که ايشان چه چيزي در شما ديد که اجازه ثبت‌نام را به شما داد؟

فکر مي‌کنم در من يک شيطنتي وجود داشت که آقاي سمندريان آن شيطنت را دوست داشت. چون خودشان هم تقريباً همچين شخصيتي داشتند. من در جلسه تست يک تکه از شخصيت زن آسيابان نمايشنامه "مرگ يزدگرد" را بازي کردم. در تست دانشگاه هم همان شخصيت را بازي کردم.

خيلي از جوانان امروز تئاتر فقط يک اسم از آقاي سمندريان شنيده‌اند و مي‌دانند که ايشان يک استاد بوده که همه تئاتري‌هاي قديم و جديد قبولش داشته‌اند اما خيلي با شخصيت و شيوه تعليم آقاي بيضايي آشنايي ندارند. شما به عنوان کسي که از نزديک به عنوان شاگرد در کلاس‌هاي آقاي سمندريان حضور داشته‌ايد، در مورد شخصيت و شيوه تدريس ايشان براي‌مان بگوييد.

آقاي سمندريان خيلي کاريزماتيک بود و به نظرم اگر در انتخابات شوراي شهر هم شرکت مي‌کرد، حتماً رأي مي‌آورد. ايشان در لحظه هم عصباني مي‌شد و هم شوخي مي‌کرد که اين اتفاق و چگونگي بالانس نگه داشتن اين دو حالت همه را متعجب مي‌کرد. آقاي سمندريان يخ آدم‌ها را زود آب مي‌کرد و اجازه مي‌داد که همه سوالات‌شان را بپرسند. مرحوم سمندريان شوخ‌طبع و خالص بود و همه چيز را ساده توضيح مي‌داد و مفهوم را به بهترين شکل به ما مي‌رساند. به نظرم جذابيت آقاي سمندريان در غير قابل پيش‌بيني بودن ايشان بود. کسي نمي‌دانست که حرکت بعدي ايشان چيست و از شما چه مي‌خواهد.

شخصيت آقاي سمندريان يک شخصيت بازيگر-کارگردان بود، همچون چارلي چاپلين. زنده‌ياد سمندريان شاگرد ادوار مارکس بود که اين نشان مي‌دهد که بازيگران تربيت شده ايشان، همه از يک سيستم آلماني آمده‌اند. دورخواني نمايش را آقاي سمندريان راه انداخت و يک سيستم نهادينه شده را در تئاتر ايران به وجود آورد. انسان‌هاي اوليه را از ماموت‌ها براي ما بازي مي‌کرد و بعد توضيح مي‌داد که زبان و تئاتر چطور به وجود آمده است. ايشان مي‌گفت که اول هنر موسيقي بوده و بعد تئاتر به وجود آمده. آن موقع کلاس بيان را خود آقاي سمندريان تدريس مي‌کردند و پنجشنبه‌ها هم آقاي شنگله به جاي ايشان به ما تحليل نقش را مي‌آموخت. تأکيد ايشان هم فقط روي تئاتر نبود و مي‌گفت که شما بايد جامعه، تاريخ، نقاشي، شعر و... را بشناسيد. من الان مي‌بينم که بچه‌هايي که با آقاي سمندريان کلاس داشتند، راجع به سياست و هنر هم مي‌دانند و در آن‌ها دخالت مي‌کنند.

کلاس‌هاي آقاي سمندريان چقدر شما را تشويق کرد که به دانشگاه برويد؟

خيلي زياد. من در سال 75 در تست دو مرحله‌اي دانشگاه آزاد قبول شدم. در آن‌جا با مجيد صالحي، آزاده مويدي‌فرد، عاطفه تهراني، شبنم دولتشاهي و نازنين گودرزيان هم‌دوره بودم. البته من در دانشگاه با بچه‌هاي دانشگاهي کار نمي‌کردم چون درگير کار حرفه‌اي شده بودم. البته يک سري اتودهاي سنگين با بچه‌ها زده بوديم که به روي صحنه ببريم اما اين اتفاق نيفتاد. مثلاً من و آتيه جاويد نمايشنامه "دعوت" آقاي ساعدي را آماده کرده بوديم و برايش 40 اجرا را متصور بوديم که در نهايت به روي صحنه نرفت.

يا من نمايش "مرغ دريايي" را براي کلاس آقاي زنجانپور اتود زدم و تقريباً کل نقش نينا را حاضر کردم و موسيقي و لباس هم برايش درست کردم. با امتحان‌هاي آخر ترمم يک جوري برخورد مي‌کردم که هر کدام انگار يک تئاتر هستند. به کارگرداني هم علاقه‌مند بودم و دوست داشتم که بچه‌ها را مديريت کنم. بعدها هم در مقطع فوق ليسانس، کارگرداني خواندم.




به نظر مي‌آيد که اجراي نقش "نينا" جلوي آقاي زنجانپور جرأت زيادي مي‌خواهد.

بله. آقاي زنجانپور واقعاً اجراي مرا دوست داشت و شيفته آن شد. بعداً از من درخواست کردند که در يک نمايش هم براي‌شان بازي کنم. کلاس‌هاي ما با آقاي زنجانپور ساعت 7 و نيم صبح برگزار مي‌شد. من آن زمان هميشه تا ظهر مي‌خوابيدم اما روز پنجشنبه که با آقاي زنجانپور کلاس داشتم، صبح زود بيدار مي‌شدم و به کلاس ايشان مي‌رفتم. يک جورهايي حالت کلکل هم داشت که مثلاً من يک بازيگر حرفه‌اي هستم و آمده‌ام سر کلاس شما مي‌نشينم و نينا را براي‌تان اتود مي‌زنم.

به نظرتان آن جسارت اوليه کافي بود که به سمت بازيگري بياييد؟

بازيگري جسارت، استعداد و پشتکار مي‌خواهد. از طرفي شما بايد به عنوان بازيگر در يک کانال درست قرار بگيريد و درست پيش برويد. شما اگر صدا، بيان، توانايي و بازيگري خودتان را نشناسيد، در اين مسير درست قرار نمي‌گيريد. آقاي سمندريان و خانم هما روستا خيلي مرا راهنمايي کردند. خانم روستا مي‌گفت که تو چون بيان را از آقاي سمندريان ياد گرفته‌اي و جزوه‌هايش را هم داري، مي‌تواني بيايي و در آموزشگاه من تدريس بيان کني. الان به خاطر همان پيشينه وقتي به من مي‌گويند که ورکشاپ بگذار، من مي‌گويم که فقط مي‌توانم براي بيان، ورکشاپ بگذارم چون از پسش برآمده‌ام و مي‌توانم آن را تدريس کنم.

سوال قبل را از اين جهت پرسيدم که الان يک نسل جوان علاقه‌مند به بازيگري خصوصاً بازيگري در سينما به وجود آمده که احساس مي‌کند جسارت زيادي هم دارد. مثلاً آدم‌هاي اين نسل در مهماني‌ها شيرين‌کاري مي‌کنند و يا سعي مي‌کنند که بين دوستان خودشان شخص معروفي باشند. آن‌ها شايد فکر مي‌کنند که بازيگري در همين حد است و صرف داشتن جسارت براي آن کافي است ولي قائدتاً بازيگري فاکتورهاي ديگري غير از جسارت هم لازم دارد.

بله. يک چيزي که در نسل قبل خيلي وجود داشت و من در بعضي از آدم‌هاي نسل جديد کمتر آن را مي‌بينم، توجه به اخلاقيات است. الان وقتي که من مي‌خواهم به روي صحنه بروم، دختر جوان نمي‌داند که بايد به من راه بدهد و يک جايي را براي من آماده کند ولي خود من براي خانم تيموريان صندلي مي‌گذاشتم يا مي‌رفتم و براي‌شان آب مي‌آوردم. کلاً حواسم بود ولي الان از اين چيزها خبري نيست. يا خاطرم مي‌آيد که در سال 77 در نمايش مرحوم رشيدي اسم مرا به عنوان مدير صحنه زدند اما واقعاً همچين کاري را انجام نمي‌دادم. من متن را به بچه‌ها مي‌رساندم و يا ميزانسن‌ها را مي‌نوشتم و کارم در حين اجرا هم اين بود که به يک گروهي مي‌گفتم که در فلان جا آن دو پرچمي که روي صحنه هست را پايين بياوريد.

يک چراغي را هم به سمت اتاق نور مي‌گرفتم، همين. براي اين کار دستمزد مي‌گرفتم و کارم را انجام مي‌دادم اما الان کسي قبول نمي‌کند که در يک تئاتر همچين کاري کند. مطلب مهم ديگر هم رابطه است که خود من از نداشتن اين رابطه‌ها خيلي ضربه خوردم و خيلي کارهاي خوب را از دست دادم. الان نسل جديد مي‌خواهد که خيلي زود به نتيجه برسد و يک بازيگر معروف شود اما قائدتاً نبايد اينطور باشد.

شما با يک گروه جوان به کارگرداني حامد محمدطاهري نمايش "آنتيگونه" را اجرا کرديد که خيلي سر و صدا کرد اما چرا پس از آن کارتان را با آن گروه و حامد محمدطاهري ادامه نداديد؟

نمايش "آنتيگونه" واقعاً خيلي سر و صدا کرد. پدر من هم يک جورهايي تهيه‌کننده آن نمايش شده بود. آن موقع بليت سالن شماره 2 تئاتر شهر 250 تومان بود که من صحبت کردم و آن را تا 400 تومان افزايش دادم. همه مي‌گفتند که با اين قيمت کسي به ديدن تئاترتان نمي‌آيد ولي من الان فيلم‌هايش را دارم که چطور تماشاگر به تئاتر ما مي‌آمد و سالن در شب‌هاي مختلف پر مي‌شود. بعد از آن نمايش حامد محمدطاهري نمايش "سياها" را استارت زد و از من هم براي نقش "نِژ" دعوت کرد و حتي چند ماه تمرين هم کرديم اما به دلايلي من ديگر مايل به ادامه آن همکاري نبودم. حامد محمدطاهري بعد از نمايش "آنتيگونه" خيلي مغرور شد و براي همين در نمايش "سياها" با يک ديکتاتوري خاص سر کار مي‌آمد.

من خاطرم هست که ليلي رشيدي آن زمان باردار بود اما حامد محمدظاهري يک تشک مي‌گذاشت و به ليلي مي‌گفت که روي آن بپرد. من از رفتارش ناراحت شده بودم و وقتي اين رفتار با ليلي را هم ديدم، ديگر تمرينات را ادامه ندادم. بعد از من هم پانته‌آ پناهي‌ها رفت و کاراکتر مرا بازي کرد. تئاتر "سياها" هم کار خيلي موفقي شد و من هم آن را ديدم اما با آن زورگويي و رفتارهاي ديکتاتوري نمي‌توانستم کنار بيايم و بمانم.

بعد از نمايش "آنتيگونه"، چه کارهايي را انجام داديد؟

من در سال 78 با دکتر رفيعي نمايش "عروسي خون" را اجرا کردم که آن نمايش هم تمرينات ويژه‌اي داشت. خانم تيموريان مرا به دکتر رفيعي معرفي کرد. نمايش "عروسي خون" براي من اتفاق خيلي بزرگي بود. بعد از آن نمايش هم سيامک صفري مرا سر کار "شب‌هاي آوينيون" کوروش نريماني برد. نمايش "شب‌هاي آوينيون" اجراي موفقي داشت. آن نمايش با گروهي متشکل از سيامک صفري، مهرداد ضيايي، حسن معجوني و داريوش موفق اجرا شد که کسي اين گروه را نمي‌شناخت اما نمايش ما طي 70 شب در تهران به روي صحنه رفت و فروش زيادي کرد. آقاي چولي هم آن را در جشنواره تئاتر فجر ديد و يک تور اجرا در آلمان براي‌مان گذاشت. من هنوز هم وقتي کوروش نريماني را مي‌بينيم به او مي‌گويم که تا پير نشده‌ام اين نمايش را دوباره اجرا کن، چون حيف است که نسل جوان امروز آن را نبيند.




به عنوان اولين گروه تئاتري که در آلمان به روي صحنه رفتيد، چه حسي داشتيد و عکس‌العمل آلماني‌ها نسبت به اجراي‌تان چطور بود؟

آقاي چولي خودش 2 تئاتر را به ايران آورده بود که در اين بين اجراي ما را ديد و از ما براي اجرا در آلمان دعوت کرد. دعوت آقاي چولي براي ما خيلي عجيب و ارزشمند بود. مرکز هنرهاي نمايشي هم گفته بود که بچه‌هاي گروه بايد متعهد شوند که بعد از اجرا به ايران بر مي‌گردند. سيامک صفري، حسن معجوني و مهرداد ضيايي هم چيزي براي ضمانت نداشتند و پدر من سند ماشين و خانه‌اش را براي ضمانت بچه‌ها گذاشت. داريوش موفق هم به خاطر سربازي‌اش نتوانست به آلمان بيايد و رضا مختاري جايگزين او شد. کلاً اتفاق عجيبي بود چون هنوز خارج رفتن براي اجراي تئاتر مد نشده بود.

در آلمان‌ هم استقبال عجيب و غريبي از اجراهاي ما به عمل آمد. ما به غير از اجرا در سالن‌هاي چولي و برلين، يک اجرا در سالن 3 هزار نفره مونيخ نيز داشتيم که فضاي اجرا در آن خيلي ترسناک و غريب بود. اما ما کارمان را با انرژي انجام داديم و استقبال آلماني‌ها از ما خيلي خوب بود. آن‌ها براي ما دست مي‌زدند و عکس‌العمل‌هاي جذابي به‌ ما نشان مي‌دادند. شايد بعضي‌هاي‌شان چيزي از حرف‌هاي ما متوجه نمي‌شدند اما آنقدر نمايش جهان شمول بود و موقعيت آن خنده‌دار شده بود که همه حضار مي‌خنديدند و ما اجراي درخشاني را در حضور 3 هزارنفر مونيخي‌ داشتيم.

شما خودتان هيچ‌وقت در نمايش‌هاي آقاي چولي بازي نکرديد؟

خير. من بعد از "شب‌هاي آوينيون"، در نمايش‌هاي "بازرس گوگول" عليرضا کوشک جلالي، "در مصر برف نمي‌بارد" دکتر رفيعي و "شب هزار و يکم" آقاي بيضايي بازي کردم.

ديدن فيلم "مسافران" آقاي بيضايي و خواندن نمايشنامه‌هاي ايشان در اواسط دهه 70، شوقي را در شما به وجود آورد که به سمت تئاتر و بازيگري بياييد و حدوداً ده سال بعد از آن آقاي بيضايي از شما خواست که در نمايش‌شان بازي کنيد. زماني که آقاي بيضايي از شما دعوت به همکاري کرد چه حسي داشتيد؟

مرا خانم شبنم طلوعي به آقاي بيضايي معرفي کرد که من به نياوران رفتم و در آن‌جا تست دادم. روز تست خيلي هيجان‌زده شده بودم. يک مونولوگي نوشته آقاي چرمشير را جلوي دوربين اجرا کردم که خود آقاي بيضايي هم آن‌جا بودند. بعد متن نمايش "شب هزار و يکم" را به من دادند که من تا صفحه اول آن را خواندم، گفتم که اين متن کمدي است. به يکباره ديدم که چشمان آقاي بيضايي يک برق عجيبي زد که نشان مي‌داد من درست متوجه شده‌ام. خلاصه چند روز بعد به من خبر دادند که از ميان تمام بازيگراني که براي تست به آن‌جا آمده‌اند، مرا براي نقش رخسان انتخاب کرده‌اند. روزي که به من خبر دادند، من سه شاخه گل گرفتم و به تئاتر شهر رفتم و در پشت صحنه يک نمايش از خانم شبنم طلوعي تشکر کردم.

به خانم طلوعي گفتم که مهم‌ترين اتفاق زندگي من الان رخ داده است. در نمايش "شب هزار و يکم"، من (رخسان) و علي عمراني (ميرخان)، نقش خواهر زن و شوهر خواهر داشتيم که مدام با هم کلکل مي‌کرديم و کلکل‌هاي‌مان بيشتر کمدي بود. براي تماشاگر آن نمايش يک مقدار عجيب بود که در کار آقاي بيضايي، کمدي مي‌بيند چون همه با تصور يک کار جدي به تئاتر شهر مي‌آمدند. من بايد استارت اولين لحظه خنده‌دار نمايش را مي‌زدم که آن لحظه خيلي مهم بود و خدا را شکر درست در مي‌آمد و مردم مي‌خنديدند.

ما در مورد شکل کارگرداني آقاي بيضايي و رفتار ايشان با بازيگرها خيلي شنيده‌ايم و مي‌دانيم که يک سري صحبت در خصوص سخت‌گيري و فشار بهرام بيضايي روي بازيگران زده مي‌شود. شما که تجربه همکاري با ايشان را داشتيد، به‌ ما بگوييد که اين حرف‌ها در خصوص سخت‌گيري آقاي بيضايي واقعيت دارد يا خير؟ فضاي کار در پشت صحنه نمايش آقاي بيضايي چطور است؟

ما از ساعت 9 صبح تمرين داشتيم تا 4 بعد از ظهر. تمرينات ما در نهايت نظم و ترتيب برگزار مي‌شد. اول صبح که به محل تمرين مي‌آمديم، يکي از دستيارها يک ويتامين C به‌ ما مي‌داد که در آب حل مي‌کرديم و مي‌خورديم و بعد مي‌آمديم سر تمرين. در تمرينات هم آقاي بيضايي همه چيز را با نقاشي و توضيح به ما نشان مي‌داد و مي‌گفت که چکار انجام دهيم. مثلاً ايشان به من مي‌گفت که تو مثل شخصيت تام هميشه اخم مي‌کني، آنقدر اخم نکن. آقاي بيضايي خيلي از جاها هم منعطف بود. مثلاً من خاطرم هست که ايشان به من گفت که مي‌تواني قِل بخوري؟ بعد من يک جايي را پيشنهاد دادم که آقاي بيضايي همان را قبول کرد. کسي باورش نمي‌شود که آقاي بيضايي همچين چيزي را بپذيرد ولي ايشان منعطف بود. در تمرين‌ها هم هر وقت خوب بازي مي‌کرديم سوت مي‌زد. من هر روز که صداي سوت آقاي بيضايي را مي‌شنيدم، مطمئن مي‌شدم که کارم خوب بوده و با خيال راحت مي‌رفتم سر اجراي نمايش "در مصر برف نمي‌بارد".

پرورش و حفظ نقش در فضاي سنگين نمايش فرماليستي دکتر رفيعي و به طور همزمان حضور در تمرينات نمايش کمدي آقاي بيضايي، کار خيلي سختي است. اين چالش براي‌تان چطور بود؟

واقعاً کار سختي بود، به خصوص آن‌که نقش من در نمايش دکتر رفيعي، از نقطه صفر به نقطه‌اي مي‌رسيد که تماشاگر فکرش را نمي‌کرد. خيلي از دوستانم مثل پانته‌آ بهرام مي‌گفت که من آمدم نمايش را ديدم و گريه کردم و رفتم. دليلش هم اين بود که نقش‌ها مرتباً عوض مي‌شد و زندگي 5 کاراکتر زن نمايش تحت تأثير عشق حضرت يوسف قرار مي‌گرفت. کلاً آن نمايش فضاي سنگين و خيلي جذابي داشت که همزمان بودن با تمرينات نمايش "شب هزار و يکم" سخت‌ترش مي‌کرد.




شما را خيلي‌ها به عنوان يک بازيگر طنز موفق در عرصه تلويزيون و يا بازيگر خود تئاتر مي‌شناسند اما شايد خيلي‌ها ندانند که در دهه‌هاي گذشته با کارگردان‌هاي بزرگي کار کرده‌ايد و اتفاقاً ايفاي نقش‌هاي محوري را هم در نمايش‌ کارگردان‌هاي بزرگ بر عهده داشته‌ايد. با اين حال فکر مي‌کنيد که چرا شبنم فرشادجو به آن‌جايي که بايد مي‌رسيد نرسيد؟

اين ديگر دست خود آدم نيست. من آن زمان که در تست نمايش "عشق‌آباد" آقاي ميرباقري شرکت کردم، خيلي اتفاقي در کلاس استاد سمندريان مانده بودم و اصلاً قرار نبود آن‌جا باشم. شايد اگر آن‌جا نبودم، "عشق‌آباد" و نمايش‌هاي ديگر اتفاق نمي‌افتاد. بنابراين چنين چيزهايي دست خود بازيگران نيست و من به همين خاطر از اين مسأله در بازيگري بدم مي‌آيد که بازيگر نمي‌تواند خودش کاري را شروع کند و بايد هميشه منتظر پيشنهاد ديگران باشد. در آن روزها من پيشنهادات سينمايي زيادي داشتم که گاهاً به خاطر حضور در تئاتر آن‌ها را رد مي‌کردم. مثلاً يکي از آن پيشنهادها، مربوط به فيلم "موج مرده" آقاي حاتمي‌کيا بود که من به خاطر اجراي "عروسي خون" نتوانستم در آن حضور پيدا کنم و مرحوم پوپک گلدره آن نقش را بازي کرد. البته آن فيلم هم مهجور ماند و خيلي ديده نشد ولي شايد اگر چنين اتفاقاتي برايم رخ مي‌داد، مسير زندگي‌ام کاملاً عوض مي‌شد. يک سري سريال‌ هم به من پيشنهاد شد که آن‌ها را هم به خاطر تئاتر رد کردم. يا به خاطر نمايش "در خانه ايستاده بودم و..." تينوش نظم‌جو، بازي نمايش"عشقه" آقاي رحمانيان را از دست دادم و در آن نمايش "در خانه ايستاده بودم و..." فقط دو اجرا به روي صحنه رفت و کسي هم آن را نديد. من هميشه سعي کرده‌ام که انتخابم آگاهانه باشد اما گاهي آدم تاوان انتخاب‌هاي خودش را مي‌دهد.

شما در سال 85 يک نمايش را کارگرداني کرديد و اتفاقاً براي آن جايزه کارگرداني هم برديد. چرا کارگرداني را ادامه نداديد؟

چون من خيلي تنبل هستم. من در آن نمايش هم به دنبال چيزي ندويدم و صرفاً به خاطر آن‌که جايزه برده بودم، سالن‌ مولوي را خودشان به ما دادند. اصلاً حوصله مجوز گرفتن و جمع و جور کردن بچه‌ها را ندارم. همين الان دارم به يک پروژه با پروداکشني بزرگ فکر مي‌کنم که متن آن "پرده‌خانه" نوشته آقاي بيضايي است و گنجايش آن را دارد که همه بازيگران جذاب زن تئاتر را دور هم جمع کند. مطمئنم که اجراي اين نمايش مي‌تواند اتفاق بزرگي باشد چون تئاتر ما به نمايش‌هاي بيگ پروداکشن احتياج دارد. با اين وجود، باز هم تنبلي مرا از کارگرداني دور مي‌کند. پروسه توليد تا اجرا پروسه‌اي است که من براي گذراندن آن تنبل هستم.

شايد اين تنبلي که شما مي‌گوييد، در واقع ترس باشد، ترس از مجوز، شوراي نظارت و جمع و جور کردن کارهاي اجرايي.

نه همان تنبلي است. من قدرت و جسارتش را دارم و آن‌چه که ندارم، حال و حوصله است. کارهايي که مي‌گوييد جزو کارهاي کارمندي و روتين يک تئاتر است که بايد انجام شود و ترسي هم ندارد اما انجام آن براي آدم تنبل ساده نيست. من حال و انرژي انجام اين کارها را ندارم. حوصله ندارم براي مجوز اقدام کنم و الان بگويند که انتخابات است و چند ماه بعد بگويند که سالن‌ها پر هستند. همين حالا مي‌توانم يک نمايش متوسط رو به بالا روي صحنه ببرم ولي متأسفانه تنبلي نمي‌گذارد.

شما با کارگردان‌هاي بزرگي چون آقاي بيضايي، دکتر رفيعي، زنده‌يادان سمندريان و رشيدي يا عليرضا کوشک جلالي مراوده داشته و کار کرده‌ايد که از هر کدام اگر يک تکه هم ياد گرفته باشيد، مي‌تواند شما را به يک کارگران خيلي خوب تبديل کند.

بله. من چه در تئاتر و چه در هر کجاي ديگر مثل يک مهماني، دوست دارم کارگرداني کنم. انگار که کارگرداني يک جوري در وجودم هست. بعد از 21 سال سابقه کار، به نظرم اگر امروز نمايشي را به روي صحنه ببرم، کار بدي نخواهد بود. شايد اين اتفاق امسال بيفتد، بايد ببينيم چه مي‌شود. يک دستيار يا يک مدير توليد بايد در کنار من باشد تا تنبلي‌هاي مرا رفع و رجوع کند.

شما در دهه 80 به تلويزيون رفتيد و تا به امروز يک سري تجربه‌هاي موفق چون "ميوه ممنوعه" و "در حاشيه" يا مجموعه "شوخي کردم" در شبکه نمايش خانگي را داشتيد اما به نظر مي‌رسد که در فواصل بين تجربه‌ "ميوه ممنوعه" تا شروع کار با مهران مديري يک سري انتخاب‌هايي داشتيد که باعث شد موفقيت‌تان تداوم پيدا نکند. نظر خودتان چيست؟

قبول دارم. من يک دوره اصلاً پيشنهاد تلويزيوني قبول نمي‌کردم و پيشنهاد آقاي فتحي هم به خاطر آن‌که در مقطع فوق ليسانس استاد من بود و به ايشان ارادت داشتم، پذيرفتم. بعد هم خيلي بلد نبودم که انتخاب‌هاي موفقي داشته باشم چون کلاً از فضاي تلويزيون دور هستم. من همين الان بازيگران يا کارگردان‌هاي تلويزيون را نمي‌شناسم چون اصلاً تلويزيون ندارم. من از دستگاه تلويزيونم به عنوان دستگاه دي وي دي استفاده مي‌کنم و با آن فيلم و سريال مي‌بينم. حتي نمي‌دانم که سريال‌هاي "ميوه ممنوعه" يا "در حاشيه" از چه شبکه‌اي پخش شدند يا مديريت سازمان برعهده کيست. پيشنهادات تلويزيون را هم معمولاً رد مي‌کنم اما اخيراً يک سريال به من پيشنهاد شد که متنش برايم جالب بود و دارم در آن بازي مي‌کنم.

اما به هر حال تلويزيون با تمامي انتقاداتي که اخيراً به آن وارد شده، درهاي شهرت را به روي خيلي از بازيگران باز کرده و همچنان هم باز مي‌کند.

بله، اين را نمي‌شود ناديده گرفت. خود مرا عليرغم دو دهه فعاليت و درخشيدن در صحنه تئاتر، تا 3 سال پيش که با آقاي مديري کار نکرده بودم، خيلي نمي‌شناختند. من ابتدا در مجموعه "شوخي کردم" با آقاي مديري کار کردم که همکاري با ايشان برايم باعث افتخار است. آقاي مديري در کارش صاحب سبک است و من ايشان را به لحاظ صاحب سبک بودن در کنار آقايان بيضايي و دکتر رفيعي مي‌گذارم. واقعاً سبک، رزومه و شيوه کارگرداني مهران مديري براي من به اندازه کار و زندگي آقايان بيضايي و رفيعي با ارزش است. نقش من در مجموعه "شوخي کردم" يک نقش خيلي سخت بود که به اندازه يک تئاتر از من انرژي مي‌گرفت.

من و آقاي هادي کاظمي در هر سري از اين مجموعه 7 دقيقه جلوي دوربين مي‌رفتيم که آن 7 دقيقه را 4،5 بار بدون مکث مي‌گرفتيم. متن را هم معمولاً يک ربع يا نيم ساعت قبل از اجرا به‌ ما مي‌دادند که واقعاً کار سختي بود اما آن را به عنوان تجربه دلنشين دوست دارم. بعد از آن آقاي مديري با من تماس گرفت و گفت که تو را براي نقش اول زن سريال "در حاشيه" مي‌خواهم. من خيلي خوشحال شدم و فقط گفتم که بايد براي اجراي "هملت" به اروپا بروم که ايشان گفت اشکالي ندارد، نمايشت را اجرا کن و بعد بيا سر کار من. نقش من ابتدا خيلي پررنگ بود اما کم کم کوتاه شد و مشکلاتي هم براي سريال پيش آمد که متأسفانه آن نقش هم خيلي ديده نشد.




بعد از سريال "ميوه ممنوعه" در يک دوره 2،3 ساله اصلاً هيچ کاري انجام نداديد، فکر نمي‌کنيد که آن دوري 2،3 ساله هم به‌ شما ضربه زد؟

بله همينطور است. من آن 2،3 سال فقط در تئاتر آقاي حداد حضور داشتم و به غير از آن هيچ کار ديگري انجام ندادم. در کيش بودم و يک مدت اصلاً بي خيال همه چيز شده بودم و نه کتاب مي‌خواندم و نه فيلم و تئاتر مي‌ديدم. هر چه پيشنهاد داشتم را هم رد کردم. بعد ديدم که در من يک خلأ وجود دارد که با چيز ديگري پر نمي‌شود. بنابراين کارم را با نمايش "کلمه سکوت کلمه" خانم مائده طهماسبي ادامه دادم و بعد از آن در نمايش‌ها و سريال‌هاي ديگر هم کار کردم؛ سريال‌هايي چون "شوخي کردم" يا "شاهگوش" و يک تله تئاتر با مرحوم رشيدي.

دوري 2،3 ساله يک بازيگر از عرصه بازيگري مي‌تواند خيلي برايش گران تمام شود و او را به دست فراموشي بسپارد اما اين اتفاق براي شما نيفتاد. چه چيزي باعث شد که شما بعد از بازگشت دوباره‌ هم مورد توجه کارگردان‌ها قرار بگيريد و دوباره روي صحنه يا جلوي دوربين ظاهر شويد؟

به هر حال در آن زمان دوستانم مرا مي‌شناختند و به من پيشنهاد همکاري مي‌دادند. در سال‌هاي اول پس از بازگشت چند کار انجام دادم که تعدادشان خيلي زياد نبود اما به هر حال بيکار نماندم.

يکي از کساني که در زندگي حرفه‌اي شما خيلي تأثيرگذار بوده و از ابتدا تا همين حالا مراقب شما هست، پدرتان است که هر کسي شما را بشناسد، احتمالاً پدرتان را هم مي‌شناسد. پدرتان خودشان يکي از تماشاگران علاقه‌مند به تئاتر هستند و همانطور که گفتيد در اين زمينه تجربه تهيه‌کنندگي هم داشته‌اند. از نقش ايشان در فعاليت‌هاي هنري‌تان بگوييد.

پدر من از ابتدا علاقه زيادي به بازيگري داشته است. من يک دفتري از ايشان دارم که در 40 صفحه همه فيلم‌هايي که در سينما کريستال يا سينما سعدي ديده را نوشته است. همچنين پدرم تمام بروشور و پوستر تئاترهاي سنگلج و تئاتر شهر را هم دارد که واقعاً يک گنجينه‌اي است. سينما و تئاتر بخشي از زندگي پدرم بوده که همواره با مادر و دايي‌ام مي‌رفته و فيلم و نمايش تماشا مي‌کرده است. پدرم از زماني که من به تئاتر علاقه‌مند شدم هم مرا خيلي حمايت کرد و تلاش کرد که من بهترين تصميم را بگيرم. من سوم دبيرستان بودم که دانشگاه اراک قبول شدم و بايد 100 هزار تومان مي‌دادم تا صندلي‌ام براي سال آينده رزرو شود اما پدرم اين کار را نکرد و همان پول را دستش گرفت و مرا به کلاس‌‌هاي آقاي سمندريان برد.

هوشمندي پدرم بود که باعث شد من بازيگري را از پايه ياد بگيرم. در زمان نمايش "آنتيگونه" هم پدرم واقعاً نقش تهيه‌کننده را داشت و خود و خوراک بچه‌ها را تهيه‌ مي‌کرد تا مشکلي پيش نيايد. مادرم هم مرا در اين زمينه خيلي کمک کرد. مادرم مرا از مدرسه به کلاس‌ آقاي سمندريان مي‌برد و از آن‌جا به خانه. کلاس‌هاي دوميداني هم مي‌رفتم که دوباره مادرم به زحمت مي‌افتاد. خانواده من به تئاتر وصل بود و من از حمايت اين خانواده بسيار خوشحالم. من يک خواهر دارم که در گرمسار مهندسي کشاورزي خوانده و الان در يک شرکت تبليغاتي کار مي‌کند و خصوصيات اخلاقي‌اش هم هيچ ربطي به من ندارد. پدرم حتماً علاقه و استعداد بازيگري را در من ديد که در اين زمينه حمايتم کرد.

شما در 3،4 سال گذشته به سراغ يک سري کارهاي اجتماعي و فعاليت‌هاي محيط زيستي آمديد و در يک سري خيريه‌ها هم کار مي‌کنيد. چه چيزي باعث شد که به اين سمت بياييد؟

در مورد فعاليت‌هاي محيط زيستي، تا جايي که خاطرم مي‌آيد من از بچگي در جنگلي در گرگان به فکر محيط زيست بودم و از درخت‌ها و قارچ‌ها مراقبت مي‌کردم. من به طبيعت علاقه‌ زيادي داشتم. کوه‌نوردي مي‌کردم و يکبار همراه با آشنايان علم‌کوه را فتح کردم يا با کوله براي کوه‌نوردي به الوند و دماوند رفتم. در بچگي شير حيوانات را مي‌دوشيدم و کلاً با چنين فضاهايي اخت گرفتم. الان وقتي مي‌بينم که يک جنگلي مي‌سوزد، خيلي ناراحت مي‌شوم. بنابراين وقتي مي‌بينم که يک مقدار در اجتماع ديده شده‌ام و مي‌توانم از اين فرصت در جهت فرهنگ‌سازي استفاده کنم، چرا اين کار را انجام ندهم؟ همين که چند نفر مرا همراهي کنند و يک مقدار مشکلات محيط زيستي کمتر شود و يا فعاليت‌هاي خيريه صورت بگيرد، اتفاق خوبي رخ داده است.

من الن با موسسه خيريه بهنام دهش‌پور، رحمت و رعد کار مي‌کنم که اتفاقات خوبي در اين موسسه‌ها رخ مي‌دهد. از طرفي، اگر خيريه‌اي ديگر هم بخواهد، در آن حضور خواهم داشت. اگر کار من باعث شود که ديگران هم به پرندگان و حيوانات آب و غذا بدهند و با آن‌ها مهربان باشند و يا به درخت‌ها آسيب نرسانند، يعني فرهنگ‌سازي صورت گرفته است. البته من و چند نفر از دوستان ديگر مانند خانم حجار، شهره سلطاني، کتي جهانگيري، علي صالحي، رامين‌ ناصر نصير، هانا کامکار و غيره، يک گروه تشکيل داديم و سعي کرديم که فعاليت زيست محيطي کنيم که ديديم، نمي‌شود. من ديدم که در اين مورد کاري از دستم بر نمي‌آيد، بنابراين سعي کردم که فرهنگ‌سازي کنم اما در حد خودم.

به ما در نمايشگاه بين‌المللي يک غرفه دادند که کارهايي چون کنفرانس، سخنراني و عکس انجام دهيم اما اينطوري هيچ اتفاقي نمي‌افتد. آقاي بحري به من مي‌گفت که کاري کنيد که درياچه نمک، نمکش را از دست ندهد اما اين واقعاً نشدني است. من مي‌توانم به آن‌جا و يا به خاطر ريزگردها به اهواز بروم اما حل اين مشکلات همت جمعي مي‌خواهد. من به خاطر يک سري مشکلاتي که در زمينه حمايت از حيوانات رخ داد، کارهايم در آن زمينه را هم کمتر کردم. الان من، پيمان قاسم‌خاني و مارال فرجاد فقط با خانم جبلي که همسر برادر آقاي حميد جبلي است کار مي‌کنيم چون ايشان را مي‌شناسيم.

شما يک زمان براي بازيگران زن در کيش مسابقه رالي راه‌اندازي کرديد و يا اخيراً يک تيم اسکواش متشکل از بازيگران زن تشکيل داده‌ايد. پيشتر اين اتفاق با ورزش واليبال براي زنان افتاده که خيلي موفق نبوده يا تيم فوتبال هنرمندان مردان نيز خيلي فعال نيست. چه اتفاقي افتاد که به فکر راه‌اندازي يک تيم اسکواش افتاديد؟ همانطور که مي‌دانيد اسکواش در ايران ورزش مهجوري است و خيلي‌ها آن را نمي‌شناسند.

من و هانيه توسلي، طناز طباطبايي، ليلي رشيدي، پانته‌آ پناهي‌ها، سيما تيرانداز، مارال فرجاد، مائده طهماسبي، سپيده علايي و... تصميم گرفتيم که به جاي حضور در مزون لباس يا جاهاي اين چنيني، يک کاري هم در زمينه فرهنگ‌سازي و هم در جهت تهييج خودمان انجام دهيم. من با ورزش بيگانه نيستم و قبلاً قهرمان دوميداني بوده‌ام. در مورد انتخاب اسکواش هم نظرم اين بود که ورزش مدنظر هم مقرون به صرفه باشد و هم خيلي در معرض ديد و توجه نباشد که خانم‌ها راحت بتوانند ورزش‌شان را انجام دهند. بنابراين پيشنهادش را از طريق يک رابطه به نام آقاي ايوبي به فدراسيون ارائه داديم و فدراسيون هم با اين کار موافقت کرد.

الان 10 نفر هستيم که نزديک يک سال و نيم است در هفته 3 روز را به تمرين مي‌رويم و گاهاً هم يک سري مسابقه برگزار مي‌کنيم. از زماني که تيم‌مان شکل گرفته برخي از خانم‌هاي بازيگر مثل خانم شهره سلطاني يا نسيم ادبي هم مايل بوده‌اند که به تيم اسکواش ما بيايند که حتماً بعداً گروه دوم را هم تشکيل مي‌دهيم. ما از زماني که تمرينات‌مان را آغاز کرده‌ايم، پيشرفت به خصوصي داشته‌ايم. اوايل اصلاً نمي‌توانستيم توپ را بزنيم اما الان مي‌توانيم بازي را هدايت کنيم. البته مسلماً مشکلات زيادي داريم چون از قبل اين کار را انجام نداده‌ايم ولي همين که يک فضاي خوب درست شده که ورزش و تفريح انجام مي‌دهيم، براي‌مان يک اتفاق مثبت محسوب مي‌شود.




خانم فرشادجو شما علاوه‌بر کارهايي که با کارگردان‌هاي نامي و با سابقه انجام داده‌ايد، يک سري کارها نيز با کارگردان‌هايي انجام داده‌ايد که جوان‌تر و يک مقدار کم‌ تجربه‌تر هستند. يکي از اين کارگردان‌ها آرش دادگر است که در نمايش "هملت" به کارگرداني او بازي کرديد. در نمايش "هملت" شما نقش "گرترود" را بازي مي‌کنيد که مادر هملت است و نقش هملت را هم امين طباطبايي بازي مي‌کند. با توجه به سن و سال شما و امين طباطبايي، اين پيشنهاد از سوي آرش دادگر متعجب‌تان نکرد؟

بستگي دارد که چطور به آن نگاه کنيد. من نمايشنامه "هملت" را هميشه دوست داشته‌ام و در اين نمايشنامه کاراکتر گرترود هم برايم جذابيت خيلي زيادي دارد. هملت خيلي دروني است ولي گرترود را مي‌توان بيروني بازي کرد. در واقع بي‌وفاترين زن جهان نمايش را مي‌توان شوخ و شنگ و با يک حال ديگر بازي کرد. خوشبختانه در کار آرش دارگر سن و سال اصلاً مهم نيست و شما الان مي‌بينيد که در کار او نقش مرد را هم يک زن بازي مي‌کند. آرش دادگر خيلي انعطاف‌پذير است و پيشنهاد بازي در نقش گرترود به من هم مطمئناً از علاقه‌اش به متفاوت بودن مي‌آيد. من پيشنهاد آرش دادگر را سريعاً قبول کردم و حضور در اين نمايش را هم خيلي دوست دارم. در جشنواره تئاتر فجر براي بازي در نقش گرترود کانديد دريافت جايزه هم شدم که در نهايت جايزه را به خاطر سياست‌هايي که وجود دارد به يک بازيگر زن خارجي دادند. گروه نمايش "هملت" براي من مثل يک خانواده است که با همين گروه نمايش "مکبث" را هم کار کرده‌ايم که هنوز به نتيجه نرسيده است. من در آن نمايش نقش ليدي مکبث را دارم که اميدوارم به زودي به نتيجه برسد.

شما نمايش "هملت" را به کشورهايي چون لهستان و ايتاليا هم برديد که اين کشورها خودشان در تئاتر صاحب سبک هستند. بازخورد نمايش‌تان در کشورهاي لهستان و ايتاليا چطور بود؟

در آن کشوره

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۵۹۷۰۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی: